أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي».[1]
«اللهم صلّ علي فاطمة و أبيها و بعلها و بنيها أن تصلي علي محمد و آل محمد».
با عرض سلام و ارات و احترام اين محفل علمي و فرهنگي که بزرگواران و دوستان و اصحاب رسانه روزنامه همشهري به اهتمام جناب آقاي دکتر مهديان و همکاران گراميشان ايجاد کردهاند را صميمانه سپاسگزاريم. من در همين ابتدا اعتذار خودم را از دوستان مجله کتاب آيه اظهار کنم، چون اينها اصرار داشتند و ما هم انکار، اما اصرار آنها بر انکار ما غالب شد و الحمدلله اين مجله کتاب فقيه عارف منتشر شد و همانطوري که اشاره کردند ما با اين کتاب کارها داريم اين يک پنجرهاي کوچک نسبت به يک دريايي وسيع و صحرايي وسيع است. از دوستان و همکاراني که از دور و نزديک خصوصاً از آمل تشريف آوردند از تهران بزرگ تشريف آوردند و همت فرمودند سپاسگزاريم و دوستاني هم که شرايطشان خاص بود و اظهار کردند که نميتوانند شرکت کنند هم مأجورند و عنايتهايشان مشکور.
مستحضريد که آيه در کنار حزب در کنار جزء در کنار سوره در کنار قرآن يعني قطره در کنار دريا، و انتخاب مناسبي بود در ارتباط با شخصيت حضرت آقا که به حق گوشهاي از گوشههاي اين شخصيت در اين حد و در اين سطح دارد مطرح ميشود. من واقعاً بدون هيچ تعارف شايد اولين باري است که در يک کرسي قرار گرفتم و پشت يک تريبوني قرار گرفتم که رسماً بايد از شخصيت حضرت آقا مطالبي را عرض کنم و کار سختي است انصافاً کار دشواري است. يک وقتهايي ما ميگفتيم حجاب مآثرت، و خيلي از اين عنوان چيزي نميفهميديم اما الآن کاملاً اين معنا محسوس است من هر شب و روز در خدمت حضرت آقا هستم ولي هرگز نشناختم يعني يکي از اين آقايان ميگفت که ما هر چه از بعضي از افراد دورتر ميشويم براي ما عزيز هستند. در ارتباط با ايشان هر چه نزديکتر ميشويم اين نورانيت بيشتر را حس ميکنيم.
تعابيري وجود دارد خيلي نميتوانم عرض بکنم ولي به احترام اين برگزاري و اين نشست گوشههايي را تقديم ميکنم. به هر حال عالم ما زياد ديديم شخصيتهاي فرزانه فرهيخته داراي جنبههاي علمي معنوي اخلاقي و لکن در اين حد در اين وسعت بسيار کمنظير و يا بينظير. به هر حال وقتي از مرحوم علامه طباطبايي(رضوان الله عليه) سؤال فرمودند که وضعيت آينده حکمت و فلسفه و کلام و عرفان و تفسير و معارف و فقه را چگونه در آينده ملاحظه ميکنيد، از بين شاگردان به چه کسي باور داريد؟ با همان حال خاص و شرايط بيماري، اصرار داشتند که نام حضرت آقا را ببرند و به عنوان اينکه يک چراغي را ايشان روشن کردند يعني علامه روشن کرد اين چراغ را و اين چراغ برافروخت و عالمتاب شد و امروز نورافشاني ميکند و جامعه ما را در سطوح مختلف حفظ ميکند.
در آغاز هم لازم ميدانم از حضور گرامي و ارزشمند جناب آقاي دکتر مخبر که مشاور مقام معظم رهبري هستند و در اين مجلس افتخار دادند تشريف آوردند سپاسگزاري کنم و قدرداني. ديشب هم که در خدمت حضرت آقا بودم و از سفر آمدم و براي اين مناسبت رفتم و عرض کردم که جناب آقاي دکتر مخبر هستند فرمودند سلام و دعاي ما را به ايشان ابلاغ کنيد. الحمدلله بسيار خوشحاليم که در اين نشست حضور جناب آقاي دکتر مخبر را در کنار خودمان دارم. همانطور که عرض کردم واقعاً آيه در کنار حزب در کنار جزء در کنار سوره در کنار قرآن، يک عِدلي را ميسازند که در کنار عترت بتواند جايگاهي براي اسلام عزيز باز کند.
شما با سخنان و فرمايشات حضرت استاد و نظرات آقا آشناييد. در فضاي علمي سه تا حديث را حضرت استاد زياد ميخواند و مدار زندگي ايشان هم براساس اين سه حديث است. حديث اوّلي که بر آن اصرار دارند حديث حضرت نبوي است که حضرتشان فرمودند: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَة»[2] فرمودند که اين تاء تاي مبالغه است. بعضيها چه در اهل تسنن چه در اهل تشيع اين فريضه را بردند در حوزه مسائل فقيه گفتند بعضي فرائض واجب عيني است بعضي واجب کفايي است در حالي که سطح اين گفتار از واجب کفايي و واجب عيني برتر است. نفس اينکه انسان بايد علمآموز باشد و بايد در سطحي که معرفتش را همواره بيافزايد سعي کند که علم را بياموزد اين يک امري بود که همواره بر آن اصرار دارند. رسول گرامي اسلام فرمودند: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَة»، اين يک حديث که زياد حضرت استاد در بياناتشان دارند.
حديث ديگري که باز از آن استفاده ميکنند اين حديث را مرحوم کليني در کافي شريف دارند من ضبط کردم که عين اين حديث را که نورانيت ويژه دارد خدمت شما بخوانم و بعد توضيح عرض کنم و آن اينکه «دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ الْمَسْجِدَ، فَإِذَا جَمَاعَةٌ قَدْ أَطَافُوا بِرَجُلٍ» يک عدهاي دور يک فردي را گرفته بودند و يک جمعي را شکل داده بودند. «فَقَالَ: مَا هذَا؟» رسول الله سؤال فرمودند که چيست قصه؟ «فَقِيلَ: عَلَّامَةٌ» عرض کردند که علامهاي است و مردم اطراف او جمع شدند. «فَقَالَ: وَ مَا الْعَلَّامَةُ؟» علامه يعني چه؟ گفتند: «فَقَالُوا لَهُ: أَعْلَمُ النَّاسِ بِأَنْسَابِ الْعَرَبِ وَ وَقَائِعِهَا وَ أَيَّامِ الْجَاهِلِيَّةِ وَ الْأَشْعَارِ وَ الْعَرَبِيَّةِ» او يک کسي است که به علم انساب خيلي آگاهي و شناخت دارد و همچنين نسبت به تاريخ گذشته اسلام و جاهليت و عرب آگاهي کامل دارد.
حضرت فرمود که «قَالَ: «فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: ذَاكَ عِلْمٌ لَايَضُرُّ مَنْ جَهِلَهُ، وَ لَا يَنْفَعُ مَنْ عَلِمَهُ» اين يک سري دانشهايي است که اگر کسي بداند خيلي به نفعش نيست و اگر آگاه نباشد و جاهل هم باشد به او ضرري نميزند. اما علم چيست؟ و اينجاست که حضرت استاد اين را زياد ميخوانند که «ثُمَّ قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ: آيَةٌ مُحْكَمَةٌ، أَوْ فَرِيضَةٌ عَادِلَةٌ، أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَةٌ، وَ مَا خَلَاهُنَّ فَهُوَ فَضْلٌ»؛ علم را در سطح اصلي و رئيس و بالذات، نه بالعرض، سه امر تشکيل ميدهد که از آن به عنوان آيه محکمه، سنت قائمه و فريضه عادله ياد ميکنند.
در اينکه آيه محکمه چيست؟ سنت قائمه چيست؟ و فريضه عادله کدام است؟ در بين مفسرين و حديثشناسان نظرات مختلفي وجود دارد. مختلف نه يعني مخالف. مختلف يعني نظرات گوناگوني که ميتواند همه اينها صحيح و صائب باشد. اما نظري که حضرت استاد در شرح اين حديث بيان ميکنند اين است که آيه محکمه يعني آن دسته از علومي که برهانياند استحکام دارند مستدلاند و انسان ميتواند با برهان از آن دفاع بکند و ارائه کند، و آن را علوم عقلي ميدانند؛ اعم از علم کلام، علم فلسفه و حکمت و علم عرفان نظري که اينها آيه محکمه از منظر حضرت استاد شناخته شده است.
اما سنت قائمه يعني آن دسته از خصلتها خُلقيات و ملکات راسخ که سنتيافته است در وجود انسان و به صورت ملکات نفساني و روحاني براي انسان نورافشاني ميکنند لذا تمام آنچه که به مسئله اخلاق برميگردد مسائل نفساني ملکات نفساني ذيل سنت حسنه سنت قائمه مطرح است.
و فريضه عادله هم عبارت است از آن دسته از احکامي که حدود و حقوقي که بر مبناي عدل پايداري شده و در جامعه منتشر است آن هم به عنوان فريضه عادله است. مرحوم ملا صالح مازندراني که شارح بزرگ کتاب اصول کافي است ايشان در شرح اين بخش ميفرمايند که ما يک سلسله علوم بالذات داريم يک سلسله علوم بالعرض و علومي مثل رياضيات طبيعيات هندسيات و امثال ذلک اينها بالعرض داخل در اين فضا هستند. داخل در اين سه علماند. اين شرح را إنشاءالله صاحبان فکر و قلم ميتوانند مرحوم ملا صالح مازندراني داماد مرحوم محمدتقي مجلسي در حدود چهارصد سال قبل از اين کتاب را شرح فرمودند و در شرح اين حديث شريف مايه علمي خوبي بکار بردند و اين تعبير، تعبير ايشان است که هندسيات رياضيات طبيعيات و امثال ذلک اينها بالعرض داخل در اين علوم ثلاثه هستند لذا تمام مسائلي که در اين حوزه امروز در اين سطح مطرح است نيز در ظل يکي از اينها شناخته ميشود.
اما حديث سومي که حضرت استاد بر آن محور هستي علمي و زندگي خودشان را بنا نهادهاند اين سخن ارزشمند رسول گرامي اسلام است که فرمود: «الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاء»[3] دوستان گرامي و طلبههايي که هستند همچنين دانشگاهيان بزرگوار و الحمدلله همه دوستاني که حاضرند اهل فرهنگ، در مقام شرح اين حديث سخناني را از حضرت استاد شنيدند. به حق من ظل همين حديث شريف عرايضي را در ارتباط با حاج آقا عرض ميکنم و تصديع بيشتر ندارم. ولي اجازه ميخواهم حالا که به اين امر وادار شدهام يک مقدار راجع به اين مسئله بيشتر صحبت کنم گرچه از استاد بزرگوار جناب آقاي مخبر هم کمال اعتذار را دارم.
ملاحظه بفرماييد انبياي الهي به دو جهت هستي رسالتي و بعثتي خودشان را تقسيم ميکردند يک جهت اين بود که هر آنچه که از ناحيه حق سبحانه و تعالي به عنوان وحي دريافت ميکردهاند به خوبي تلقي ميکنند به خوبي حفظ ميکنند و به درستي و به کمال ابلاغ ميکنند. اين شأني است که اينها دارند و در مقابل و در جهتي ديگر خواستهها و نيازها و مسائلي که جامعه دارند مردم دارند زن و مرد جامعه دارند و انتظاري که از خداي عالم دارند دعاهايشان خواستههايشان تمنّياتشان سؤالاتشان را در حقيقت به خدا عرض کنند و از حق سبحانه و تعالي جواب بگيرند اين دو شأني است که انبياء دارند و حضرت استاد وقتي در نماز جمعه بودند آن آخرين نماز جمعه که به عنوان غزل خداحافظي بود گفتند کار امام جمعه اين است و بقيهاش را حتماً مستحضريد.
آنچه که در اين رابطه لازم است اين است که بر مبناي «الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاء»، کساني که اين زندگي و اين مشي از زندگي را دارند به گونهاي مسير حيات خودشان را دارند که به اين هر دو بُعد همواره توجه ميکنند و سعي ميکنند که اين دو بخش از رسالت را به درستي انجام بدهند. اين مسير زندگي را ما از آن روزي که خودمان را شناختيم يعني نه شناخت نفساني، يک شناخت شخصي، تاکنون که سن مبارکشان از نود هم گذشته است، يک لحظه و يک روز نبوده است که از اين امر دور و جدا باشند بلکه يا در کرسي تدريس و تحقيق و تأليف و تصنيف بودند از گذشته بسيار بسيار دور و يا در کرسي اين بودند که سخن مردم را حرف مردم را به درستي به حق سبحانه و تعالي منتقل کنند و به حق يعني به خدا يعني به قرآن يعني به پيغمبر يعني به اهل بيت عصمت و طهارت. همواره هر سؤالي که چه سؤال علمي در حوزه مباحث عرفاني فلسفي حکمي معارفي، و يا چه سؤالي که در ارتباط با مسائل ريز جامعه هست گاهي اوقات همين طلبهها و جوانان و دانشجويان در آن دورههايي که حضرت آقا در اسراء تشريف ميبردند يا در مسافرتها نامههاي ايشان را ميگرفتند مطالعه ميکردند و خواستهها را بررسي ميکردند دستهبندي ميکردند و به حق سبحانه و تعالي منتقل ميکردند و اين التماس دعا يک التماس دعاي ظاهري نبود بلکه به حق به دنبال بودند تا جواب الهي را براي اينها بگيرند.
من هم همشيره محترم خودم را ميبينم و هم برادر بزرگوارم که از من در اين رابطه مقدماند براي صحبت، اينها هم کاملاً اين معنا را شاهدند و خدا غريق رحمت کند مادرم را که در تمام اين لحظات و آنات به حدي با حضرت والد بزرگوار همراهي ميکردند که يک لحظه يک لحظه يعني گاهي اوقات حرفهايي را حاج آقا بعد از رحلت مادر گفتند که در زمان حيات لااقل ما نشنيديم. مثلاً حدود چهار سال در ابتداي زندگي، بعد از اينکه ازدواج کردهاند همين اول ازدواج خودشان مهاجرت کردند در حدود شصت سال يا 65 سال قبل به تهران، و بعد حتي به قم، و آنچه که برايشان مهم بود درس بود و مباحث علمي ميگفتند که اين نکته را که ما ميفهميديم که داريم براي چه ميرويم؛ اما ايشان يک بار به ما نگفت که ما در اين ابتداي زندگي با فرزند چطور ما اينجا تنها باشيم؟ يک بار از ما حتي گله هم نکردند و اين به هر حال در خاطره يک حکيم ميماند که تمام اين توفيقات ضمن اينکه اصل و مبدأ و منتهايش از جانب پروردگار است قابليتها را هم اين زمينهها فراهم ميکنند و زنان و بانوان و مادراني با اين همت بزرگ ميتوانند چنين شخصيتهايي را که امروز براي جامعه جهاني اين قدر مفيد هستند را داشته باشند.
بسيار سخت بود در آن دوران زندگي اين چناني، ولي طرفين پذيرفتند که براي يک کار بزرگ بايستي نه تنها انفاق، بلکه ايثار کرد و اين کار انجام شد. يک عبارتي داشتند اين سالها چون بحث، بحث آيه است و جزئيات است اجازه بدهيد که من بگويم شايد خود حاج آقا هم راضي نباشند! در خصوص به هر حال وقتي سن بالا ميرود، خانم به آقا ميگويد که من زودتر از شما بروم يا آقا ميگويد من زودتر بروم!؟ حاج آقا همواره ميگفت که من زودتر بروم. ولي يک بار به ايشان گفت که نه، شما زودتر برويد بخاطر من، مجلس ترحيم خوبي براي شما گرفته ميشود و شما با عزّت از اين دنيا رخت برميبندي، و ما شاهد بوديم که کل ايران در آن عزا با ما همراه بودند و اين براي همه ما از اينکه اين همراهي روزي اينگونه ثمر داد که در حين رفتن و هجرت إلي الله چنين همراهي قلبي را با خود داشته باشند از اين جهت خوشحال بوديم. براي اينکه آن اتفاقي که والد ميخواست انتظاري که داشت محقق شد واقعاً.
شخصيت حضرت استاد براساس «الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاء»، يک شخصيت وسيع و پردامنه و عميقي است به حق همان تعبيري که مرحوم شهيد مطهري(رضوان الله تعالي عليه) نسبت به استادشان داشتند و يک مرتبهاي ديگر و عميقتر نسبت به آثار آقا جوادي بايد يد. شما هتاد جلد تفسير تسنيم آن هم در آن عمق که تمامي تفاسير قرآن «من الأول و الآخر» يعني اعم از اهل تسنن و تشيع را همه را حضرت آقا ديدند با مشربهاي مختلف و اين تفسير تسنيم تفسيري است که عصاره همه تفاسير است.
يکي از روشنفکران جهان عرب آمده بود در اتاق من، و نيم ساعت از تفسير تسنيم گفت و گفت و گفت، و بعد يک جمله گفت که ما يک گلهاي هم از آقاي جوادي داريم و آن اين است که ما هر چه فکر ميکنيم يک مطلبي بگوييم جا براي فکر ما نگذاشت. و هر چه ما ميانديشيم البته اين فکر نميخواهم تأييد کنم، الحمدلله همانطوري که بعد از الميزان، تسنيم آمد، بعد از تسنيم هم إنشاءالله تفاسير ديگري خواهد آمد. ولي به حق اين انديشه وسيع و عميق است و اين تفسير تسنيم به عنوان يک خورشيدي در فضاي معرفتي آينده کشور ميدرخشد. اگر نظام تمام سرمايهاش را براي توليد يک چنين اثري ميگذاشت جا داشت. هشتاد جلد، ما به قرآن يعني شيعه به قرآن شناخته شده نبود. اما اکنون با برکت مرحوم علامه طباطبايي و تاريخ توقف نکرد در حوزه تفسير و از خاطر شريف بعضي از دوستان هستند هست که از اول انقلاب تفسير موضوعي پرچمش برافراشته شد و تا هماکنون اين تفسير الآن مستحضريد که از تريبونها عمومي و رسانهها منتشر است و يکي از بزرگترين اتفاقات اين است که برکات عمر آقاست که چهل سال اين تفسير تسنيم طول کشيد و اکنون که در دوم اسفند 1403 بناست إنشاءالله از اين تفسير رونمايي بشود به همراه اين تفسير هشتاد جلد تحقيق يعني اين اصلاً در تاريخ اسلام سابقه ندارد که يک اثر چهل سال طول بکشد و تحقيقش به عنوان هشتاد جلد همزمان با آن منتشر بشود. تحقيقش با تفسير خيلي فرق ميکند. آقاياني که در مسائل تفسيري هستند مستحضرند که حاج آقا ميفرمودند وقتي که تدريس ميکنيم همين افراد خاصي که در محضر هستند را ميبينيم. ولي وقت تحقيق هيچ کدام از اينها نيستند يا المنار است يا الميزان است يا کشاف است يا تفسير کبير است اينگونه از معارف پيش ما هست ما بايد با اينها روبرو بشويم.
خيلي کار عظيمي در باب تفسير شده است، و همچنين در آثار، در بُعد عرفان عاليترين سطح عرفان کلاسيک ما که بالاتر از اين وجود ندارد و همه شارحان و صاحبان حکمت و ارباب معرفت در ظل او سخن ميگويند بنام فصوص الحکم تحت عنوان علانيت شهود اکنون در معرض طلاب فضلا دانشگاهيان روحانيون داخل و خارج وجود دارد ما همين کتاب را براي بعضي از خواص در قلب اروپا و آمريکا ميفرستيم خواستهاند و اين اثر يک اثر جاويد و ماندگار است و امتيازي که در اين اثر وجود دارد اين است که عرفان به قرآن پاکيزه شده است.
حضرت استاد در دو سطح بحث کردهاند؛ هم سطح عرفان را و هم خارج عرفان را و هم نهايتاً با قرآن به عنوان معيار نهايي و اصلي بررسي کردند و به تعبيري راستيآزمايي کردهاند و عرفان را پاک کردند. امروز عرفاني که به عنوان عقلانيت شهود مطرح است از زبان و قلم استادي است که کاملاً، چون مستحضريد که عرفان محکم و فصوص الحکم جناب ابن عربي داستان انبياء است و انبياء داستانشان در قرآن به عاليترين سطحي به بيان استاد رسيده است و آنچه را که در اين کتاب آمده است تحت عنوان عقلانيت شهود ارائه شده است و همچنين مسائلي ديگر طولاني است بسيار طولاني. فقط يک گوشهاي را يک مرجعيتي را حضرت استاد به صحنه آورد که اين مرجعيت تاکنون سابقه ندارد.
من براي حضرت آقا و امثال اين حرفها کسي نيست شما همهتان اهل فضل هستيد و ميدانيد که چشم اسلام به يک مرجعيتي باز شده که سابقه ندارد. انتخابي که دوستان مجله ما داشتند شايد تا اين حد از عمق نبود ولي فقيه عارف يعني تمام سطح علوم اسلامي را از منظر قرآن و عترت ديدن، يک کار فوق العادهاي است. اصلا چنين اسمي ما نداريم معمولاً ميگفتند که عرفان در يک سطح است فقه در يک سطح ديگري است اينها چهجوري؟ ولي آقاي جوادي با اشراف قرآن و عترت، فقه و عرفان را و فقه و معرفت عرفاني را کنار هم جمع کردند. جمع نميشود مگر به قرآن و عترت، و چون ايشان تسلط بر قرآن و عترت دارد اين را جمع کرد و اکنون عرفان آن عرفاني است که بايد به سمتش رفت و به خدمتش رفت و معارف را خوب آموخت و اشتباهات و لغزشها را هم کنار زد و اين کارسي است که سترگ، کاري است بس عظيم، از کسي نايد چنين کاري. اين وضع وضعيتي است که باز شده و اکنون جامعه ما به دنبال يک نوع مرجعيتي ميگردند که بين فقه و عرفان فقه و اخلاق فقه و حکمت فقه و فلسفه آشتي داشته باشند همانطوري که جامعه ما يک جامعه مختلفي هستند از افرادي که به دنبال احکاماند تا افرادي که به دنبال معارفاند بتوانند همه اين مسائل را از يک منظر واحد درک بکنند و فضا را يابد بگيرند و اين امکان را حضرت استاد فراهم کرد. درگاهي شد براي اينکه اين نوع از مرجعيت به صحنه بيايد.
امروز جامعه ما توقعش بسيار بالا رفته و به حق هم هست. اين نوع مرجعيتي که اخلاق را کنار عرفان، عرفان را کنار معارف، معارف را کنار حدود و حقوق و احکام بخواهد ببيند از اين منظر ببيند و آينده ما بايد از حوزه چنين انتظاري داشته باشيم. از دانشگاه چنين انتظاري داشته باشيم که چنين مرجعيتي را به صحنه بياورند چشم جهان اسلام براي اولين بار به نوعي از مرجعيت باز شده است که ما بايد در آينده اين نوع مرجعيت را دنبال بکنيم.
«و السلام عليکم و رحمة الله»
[1]. الکافي(ط ـ اسلامي)، ج1، ص337.
[2]. مصباح الشريعة، ص13.
[3]. الكافي (ط ـ الإسلامية)، ج1، ص32.