30 05 1983 4844406 شناسه:

تفسیر سوره رعد جلسه 25

دانلود فایل صوتی

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءاً فَلاَ مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُم مِن دُونِهِ مِن وَالٍ (۱۱)

در تحليل ربوبيّت خداي سبحان كه بعد از مسئلة معاد و بعد از مسئلة ضرورت وحي از نظر ترتيب آيات اين سوره به ربوبيت حق تعالي پرداخته شد، مسائلي به عرض رسيد كه روشن شد خداي سبحان به جميع شئون انسان عالم است زيرا انساني كه درتحت ربوبيت خداي سبحان است بايد جميع شئونش معلوم حق تعالي باشد و اين كه تمام كارهايي كه انسان انجام مي‌دهد تحت حيطة علمي و قدرت حق سبحانه تعالي است و ماموران الهي انسان را از خطر حفظ مي‌كنند تا آن اجل معين و اگر خداي سبحان بخواهد نعمتي كه به مردم داد از آنها بگيرد تا مردم تغيير روحيه ندهند از آنها نخواهد گرفت و اگر خداي سبحان قومي را مشمول سخط و غضب خود قرار بدهد هيچ عاملي هم جلوي ارادة خداي سبحان را نمي‌گيرد در اين جملة ﴿ان الله لا يغير ما بقوم حتي يغير و اما بانفسهم﴾[1] چند مطلب مطرح شد اول اينكه بين عمل صالح فرد و جزاي اُخرويش رابطة ضروري است اين جزء مطالبي است كه قرآن كريم آنرا يك اصل مسلم مي‌داند دوم اينكه بين اعمال صالحة امت با جزاي اُخرويشان كه بهشت و مانند آن است اين هم رابطة ضروري است سوم اينكه اگر امتي به طرف صلاح و تقوا حركت كنند بين صلاح جامعه و امت با نزول بركات الهي چه بركات معنوي چه بر كات ظاهري اين هم از نظر قرآن كريم تلازم هست چهارم اينكه بين عمل صالح فرد با بركتهاي ظاهري و دنيايي تلازم باشد اين را نه برهان عقلي بر آن اقامه شده و نه دليل نقلي كه انسان با تقوا و وارسته‌اي از روزيهاي فراواني برخوردار باشد از بركتهاي ظاهري فراواني برخوردار باشد اينچنين نيست بلكه از آنطرف آياتي هست كه مي‌فرمايد ما مومن را ممكن است به سختي معيشت و مانند آن و كمي روزي و كمي ميوه‌ها و هراس و ترس بيازمائيم آيه معروف ﴿و لنبلونكم بشيءٍ من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات ...﴾[2] نشانة آنست كه گاهي خداي سبحان بندگانش را از اين راه مي‌آزمايد پس اينطور نيست كه اگر يك فردي با تقوا و عمل صالح شد روزيهاي دنيايي او و بركتهاي ظاهري او هم فراوان شود اين طور نيست بلكه ممكن است خدا متعالي گاهي  به صورت غنا و گاهي به صورت فقر بيازمايد تا ببيند در حال غنا شاكر هست يا نه در حال فقر صابر هست يا نه در هر دو حال مستوي هست از نظر ايمان يا نه بنابراين بين صلاح و تقواي فرد با بركتهاي دنيايي و رزق فراوان او در دنيا تلازمي نيست اين چهار امر بود اما امر پنجم كه آيا بين فساد يك جامعه با سخط الهي و عذاب الهي يك تلازم ضروري و قطعي است و همچنين بين فساد و تباهي يك فرد با عذاب و غضب الهي دربارة خصوص همان فرد تلازم ضروري است اين هم نه برهان عقلي بر ضرورت او اقامه شده نه دليل نقلي بر ضرورت او اقامه شده در حد تهديد هم عقل دلالت مي‌كند و هم نقل اما در حد ضرورت اثباتش مشكل است.

سؤال ...

جواب: اگر يك فرد مشرك شد به گرفتاريهاي دنيايي مبتلا مي‌شود نه اخروي او كه چرا خداي سبحان تهديد فرمود كه هرگز مشرك را ما نمي‌آمرزيم.

سؤال ...

جواب: با بركتهاي دنيوي يا با عذابهاي دنيوي با عذابهاي دنيوي نه ملازمه‌اي نيست نه بين عمل فرد و عذاب دنيوي نه بين عمل جامعه و عذاب دنيوي كه اگر يك جامعه‌اي فاسد شدند بالضروره و قطعي در دنيا اينها را كيفر بدهند ممكن است در دنيا كيفر بدهند ممكن است در آخرت كيفر بدهند ممكن است هم در دنيا هم در آخرت اما بالضروره حتما اينها را در دنيا بگيرند و مواخذه كند چنين برهاني اقامه نشده است بله ﴿و ان تعودوا نعد﴾[3] در حد تهديد هست و آيه سورة شوري كه ديروز مطرح شده بود نشانة وعدة الهي است به عفو فرمود ﴿و ما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم و يعفوا عن كثير﴾[4] از بسياري از لغزشهاي شما خداي متعال عفو مي‌كند اگر يك همچنين آيه‌اي به ظهور دلالت دارد بر عفو، نمي‌شود گفت بالضروره حتما هر كسي كه معصيت كرد خدا در دنيا او را مواخذه مي‌كند ممكن است در دنيا او را مواخذه كند ممكن است در آخرت ممكن است هم دردنيا هم درآخرت پس يكي از محتملات اين است كه فقط در آخرت مواخذه كند در دنيا مواخذه نكند.

سؤال ...

جواب: اين مربوط به جزاي اخروي است دربارة قيامت است در آن روز هركسي پاداش عمل خود را مي‌بيند اما عفو و بخشش هم جزو عنايتهاي الهي است كه عمل را لاعمل مي‌كند اينطور نيست كه اگر خداي متعال كسي را مشمول عفو قرار داد باز هم خدا عمل افراد را نشان آن افراد بدهد يا اگر نشان داد با عفو نشان مي‌دهد

 سؤال ...

جواب: اين ﴿يرزقه من حيث لا يحتسب ...﴾[5] يعني او را از فشار و گرفتاري نجات مي‌دهد نه نظير سورة اعراف كه دلالت مي‌كند ﴿ولو ان اهل القري آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء﴾[6]، يك همچنين تلازمي دربارة صلاح امت بانزول بركات هست ولي همچنين وعده‌اي دربارة صلاح فرد بانزول بركات نيست كه اگر يك كسي با تقوا شد بركتها و نعمتهاي دنيايي نسبت به او وافر بشود .

سؤال ...

جواب: نه مي‌فرمايد ما اورا از فشار نجات مي‌دهيم, ﴿يجعل له مخرجا ...﴾[7]، يعني او را از فشار بيرون مي‌آوريم و روزيهاي مومن را خداي متعالي سعي كرده است از راههايي تامين كند كه او احتساب نمي‌كند تا توحيد او قويتر شود, «ابي الله ان يرزق عبده المؤمن الا من حيث لا يحتسب»[8] در روايات آمده كه مومن را خداي سبحان از راههايي تامين مي‌كند كه او احتمالش را نمي‌داد تا اعتقاد توحيدي او قويتر بشود كه كارها بدست ديگري است به همان مناسبت بيان از حضرت امير(سلام الله عليه) نقل شده كه هم در نهج هست و هم در جوامع روايي ديگر كه حضرت فرمود «كن لما لا ترجو ارجي منك لما ترجو»[9] يعني از چيزي كه اميد نداري اميدوارتر باش آنگاه به سه نمونه از نمونه‌هاي قرآن كريم حضرت استشهاد مي‌كند مي‌فرمايد يك نمونه آنكه موساي كليم(سلام الله عليه) به اميد نار رفت و به قصد نار رفت نور نبوت نصيبش شد كه فرمود من يك ناري را مي‌بينم بلكه قبسي از آن نار بياورم كه شما را گرم كنم ﴿لعلكم تصطلون﴾[10] بعد رفت ﴿يا موسي اني انا الله ...﴾[11] را شنيد كه نور وحي و رسالت نصيبش شد يا آن زن به قصد مصاحبة با سليمان حركت كرد بيايد ببيند از نظر كشورداري بايد چه كند اسلام نصيبش شد ﴿و اسلمت مع سليمان لله رب العالمين ...﴾[12] يا ساحران فرعون به قصد مبارزه با موساي كليم به ميدان مسابقه راه پيدا كردند كه برندة جايزه شوند بعد ايمان الهي نصيبشان شد و به فرعون گفتند ﴿فاقض ما انت قاض انما تقضي هذه الحيوة الدنيا﴾[13]، هر كاري از دست تو مي‌آيد بكن زيرا تو فقط در دنيا مي‌تواني آسيب به ما برساني اگر هم مي‌گويي ﴿ولاصلبنكم في جذوع النخل﴾[14] در حيات دنيا است ما دست از ايمان برنمي‌داريم, اينها به اميد جائزه رفتند ايمان الهي نصيبشان شده از اين نمونه‌ها حضرت سه قسمش را ذكر مي‌كند در آن حديث شريف مي‌فرمايد چيزي كه اميد نداريد اميدوارتر باشيد تا كار به دست كسي سپرده شود كه ﴿له غيب السموات والارض﴾[15]، مومن من حيث لا يحتسب تامين مي‌شود نه اينكه درهاي رحمت و بركتهاي مادي به روي او گشوده مي‌شود مومن با ﴿و لنبلونكم بشيءٍ من الخوف و الجوع ...﴾[16] به سر مي‌برد در فشار هست و بيرون مي‌آيد اينچنين نيست كه مومن از بركتهاي معنوي كه برخوردار است از بركتهاي مادي هم برخوردار باشد چون بركتهاي مادي كمال نيست كه خداي متعال آن را به مومن مرحمت كند آنچه كمال است مرحمت مي‌كند ولي وفور نعمت و داشتن مال و برخورداري از نعمتهاي ظاهري اين كمال نيست اگر كمال بود خداي متعالي مرحمت مي‌كرد, يك استدلالي را اميرالمؤمنين(عليه السلام) آنطوري كه در نهج البلاغه هست دارد مي‌فرمايد به اينكه شما بركتهاي ظاهري را كمال حساب نكنيد كه هر كس اين را دارد كامل است و اين را به حساب مقام نياوريد و بعد استدلال مي‌كند مي‌فرمايد در اينكه رسول الله(صلوات الله عليه) اين بركات ظاهري را نداشت حرفي در آن نيست, شما از اين دو امر بيرون نيستيد يا بايد بگوييد كه اين بركات ظاهري كمال است و اين كمال را خداي سبحان به اعز خلقش و به حبيب خودش نداد اينكه نقص است, يعني داشتن يك كمال است و خدا به پيامبر نداد فرمود اين نپذيرفتن آن مسلمات دين است كه خداي متعالي آنچه كمال بود به رسول الله(صلوات الله عليه) داد يا بايد بپذيريم اين را كه به پيامبر نداد چون كمال نبود پس بركات ظاهري كمال نيست كه اگر كسي دارد به يك كمالي رسيده باشد اين تعبير بسيار تعبير لطيف و جامعي است در نهج البلاغه فرمود شما بيانديشيد ببينيد كه اينكه خداي سبحان به رسول الله(صلوات الله عليه) نداد بفهميد كه اين كمال نبود اگر كمال بود يقيناً مي‌داد ممكن نيست چيزي كمال باشد و سعادت واقعي انسان بما انه انسان باشد و خداي متعالي براي احب مخلوقينش و اعز مخلوقينش و برجسته‌ترين مخلوقينش روا ندارد و مضايقه كند, بنابراين آية سورة طلاق مي‌گويد مؤمن نمي‌ماند ﴿... و من يتق الله يجعل له مخرجا﴾[17] از فشار بيرون مي‌آيد ﴿و يرزقه من حيث لايحتسب ...﴾[18] نه ﴿لفتحنا عليهم بركات من السماء ...﴾ نظير آن آيه‌اي كه دربارة تقواي اهل قري ذكر فرمود كه ﴿ولو ان اهل القري آمنوا واتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء﴾[19]آنچنان وعده‌اي دربارة فرد داده نشده.

سؤال ...

جواب: البته ديگر چون خود فرد مثل ديگران جامعه را تشكيل دادند و جامعه شده صالح اين جامعة صالح از بركات الهي برخوردار است و اين فرد هم مانند ديگر افراد از بركات الهي برخوردار است, اما اگر جامعه‌اي به طرف صلاح نرفت چند فرد اين جامعه به طرف صلاح رفتند يك چنين ضرورتي در قرآن نيست كه بين صلاح چند نفر با بركات الهي و نزول بركات الهي تلازم باشد يك چنين چيزي نيست.

سؤال ...

جواب: هر عملي بالاخره اثر خاص دارد اگر چنانچه سيئه‌اي آمد جلوي آن حسنه را مي‌گيرد تا اينكه در قيامت اينها را بسنجند تا معلوم بشود كدام يك از اينها افزون است و كدام يك از اينها كاهش دارد؛ بنابراين بين صلاح فرد و تقواي فرد با نزول بركتهاي دنيائي تلازمي نيست ممكن است يك انساني باتقوا باشد مانند يك آدم بي‌تقوا از مواهب الهي برخوردار باشد يكسان باشند يا احياناً يك كمي پائين‌تر باشند چنين تلازمي نيست كه اگر يك كسي باتقوا بود اوضاع دنيوي او هم خوب باشد و شايد مصلحت دراين باشد زيرا اگر هر كسي باتقوا بود وضع مالي‌اش هم خوب بود كه آن فضيلت و لطافت تقوا از بين مي‌رفت, بنابراين از اين طرف پس تلازم نيست چه اينكه اگر كسي هم به خيال اينكه خودش مي‌تواند از مواهب جهان امكان بهره بگيرد منهاي آخرت خودش دنيا طلب كند اينطور نيست كه دنيا خواه به دنيا برسد اينطور نيست كه روزي‌ها را به تصميم اشخاص تقسيم بكنند هر كسي به هر اندازه‌اي تلاش و كوشش كرد و اراده كرد به او برسد آن را آية سورة اسراء فرمود اينچنين نيست كه هر كس دنيا بخواهد برسد كه در پايان بحث ديروز گذشت كه ﴿من كان يريد العاجله ...﴾ هر كسي كه دنيا مي‌خواهد اينچنين نيست كه به او برسد ﴿... عجلنا له فيها ...﴾ يعني در دنيا ﴿... ما نشاء لمن نريد﴾[20] دو تا قيد ذكر فرمود فرمود هر كس دنيا بخواهد اينچنين نيست كه به مقدار ارادة او ما به او بدهيم هر مقداري كه ما مصلحت مي‌دانيم مي‌دهيم آن هم به هر شخصي كه ما صلاح بدانيم مي‌دهيم به عنوان آزمايش.

سؤال ...

جواب: اين معنايش آن است كه سعي ديگران به حال او اثر ندارد نه اينكه او هر چه سعي كرده است به او مي‌رسد آن لسان لسان آيات جزاست ﴿وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَيٰ ٭ ثُمَّ يُجْزاهُ الْجَزَاءَ الآوْفَي ٭ وَأَنَّ إِلَيٰ رَبِّكَ الْمُنتَهَيٰ[21] ظاهر آن آيه آيه‌اي است در سياق جزاي اخروي نه اينكه هر كسي در دنيا هر چه كرده است به او مي‌رسد زيرا در آية مورد بحث يعني سورة اسراء دو تا قيد زده فرمود به اينكه هر كس آخرت بخواهد به او مي‌دهيم اما هر كس دنيا بخواهد اينطور نيست كه به او بدهيم گاهي اصلاً نمي‌دهيم گاهي هم كه مي‌دهيم به مقداري كه ما مي‌خواهيم نه به مقداري كه او اراده كرده ﴿من كان يريد العاجلة عجلنا له فيها ...﴾ يعني در اين ﴿العاجلة﴾  يعني در اين دنيا ﴿... مانشاء ...﴾ آن مقداري كه ما بخواهيم نه آن مقداري كه خودش خواست ﴿... لمن نريد ...﴾ براي كسي كه ما مصلحت بدانيم نه هر كسي كه براي دنيا آماده شده است ﴿... ثم جعلنا له جهنم يصليٰها مذموماً﴾[22] ولي ﴿و من اراد الآخرة و سعي لها سعيها و هو مؤمن ...﴾ اينها هر اندازه‌اي كه سعي كرده‌اند هر كس كه سعي كرده است و هر اندازه‌ايكه سعي كرده است ﴿... فاولئك كان سعيهم مشكورا﴾[23], اين مطلق است بدون قيد ولي در بحث اول دو تا قيد زدند يكي مقداري را كه خدا مصلحت بداند و يكي اشخاصي را كه خداي سبحان مصلحت بداند. اما در تأمين سعادت و شقاوت فرمود اين تلازم هست هر راهي را كه خودتان انتخاب كرديد به پايان آن راه مي‌رسيد و اين نظام هم نظام تداركاتي است تحصيل سعادت به عهدة شماست تداركاتش به عهدة ما شما هر راهي را كه مي‌خواهيد انتخاب كنيد ما براي آزمايش خدمات را به شما مي‌دهيم و وسائل را هم به عنوان تدارك به شما مي‌دهيم اينطور نيست كه اگر كسي خواست معصيت بكند ما امكانات معصيت به او ندهيم امكانات معصيت به او مي‌دهيم, آنطور هم نيست كه اگر كسي خواست اطاعت كند امكانات اطاعت به او ندهيم نه امكانات اطاعت به او مي‌دهيم ما سرمايه مي‌دهيم توليد و عمل صالح يا عمل طالح به عهدة خود شماست يك اصل قرآن اين است كه ما راه را نشان داديم ﴿انا هديتٰه السبيل ...﴾[24] ﴿و قل الحق من ربكم فمن شاء فليؤمن و من شاء فليكفر﴾[25] ما راه را نشان مي‌دهيم اينها در انتخاب راه آزادند اين يك اصل قرآني ﴿و هديناه النجدين﴾[26] ﴿اما شاكراً و اما كفورا ...﴾ اين نصوص قرآني هست كم هم نيست و به عنوان ظهور هم نيست در حد نص دلالت مي‌كند به اينكه انسان آزاد است و مختار ﴿انا هديناه السبيل اما شاكراً و اما كفورا﴾[27] ﴿وَ قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّكُمْ فَمَن شَاءَ فَلْيُوْمِن وَ مَن شَاءَ فَلْيَكُفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ نَاراً أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَ إِن يَسْتَغِيثُوا يُغَاثُوا بِمَاءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَ سَاءَتْ مُرْتَفَقاً[28] و مانند آن اصل ديگر قرآن اين است كه راه كه مشخص شد يكي صراط مستقيم است كه پايانش بهشت يكي صراط انحرافي است كه پايانش دوزخ, هر راهي را كه هر انساني آزادانه انتخاب كرد ما وسائلش را فراهم مي‌كنيم اينطور نيست كه اگر كسي راه عصيان را انتخاب كرد ما وسيله‌اش را فراهم نكنيم او مجبور بشود در ترك معصيت, ما وسائل معصيت او را هم فراهم مي‌كنيم هر كسي راه اطاعت را هم انتخاب كرده است ما وسيلة اطاعت او را هم فراهم مي‌كنيم و امكانات هم به هر دو گروه مي‌دهيم يك اصل ديگر قرآني اين است كه ﴿ثم السبيل يسره﴾[29] راه را خدا آسان مي‌كند حالا كدام راه باشد به انتخاب پويندة آن راه است بعد همين را اين ﴿ثم السبيل يسره﴾ را باز فرمود در سورة والليل اين را باز فرمود, فرمود ﴿ان سعيكم لشتي﴾[30] اعمالتان گوناگون است پراكنده است يك عده اعمالشان به طرف صلاح است ﴿فأما من اعطي ...﴾ حقوق واجبها را اعطا كرد ﴿واتّقي ٭ و صدق بالحسني﴾ به آن عاقبت نيكو ﴿فسنيسّره لليسري﴾ ما او را براي تأمين عاقبت آسان كمك مي‌كنيم كارها را براي او ميسر مي‌كنيم كارها را به آساني او انجام بدهد تيسير مي‌كنيم بر او سخت نمي‌گيريم راه خوبي را كه او انتخاب كرد ما خدمات را فراهم مي‌كنيم تداركات را فراهم مي‌كنيم كه در اين راه اين به آساني به مقصد برسد اگر كسي راه معصيت و گناه و شقاوت را انتخاب كرد ما خدمات و تداركات را براي معصيت به او مي‌دهيم كه به آساني به طرف جهنم برود نه جلوي اين را مي‌گيريم نه جلوي آن را, اگر مال است به هر دو مي‌دهيم اگر امكانات است به هر دو مي‌دهيم اگر سلامت بدن است به هر دو مي‌دهيم اينطور نيست كه اگر كسي بخواهد معصيت كند ما فوراً جلو سلامت و مال او را بگيريم ﴿فاما من اعطي و اتقي ٭ و صدق بالحسني ٭ فسنيسّره لليسري﴾[31] يعني للعل قبة اليسري ﴿و اما من بخل و استغني ٭ و كذب بالحسني ٭ فسنيسره للعسري﴾[32] اگر كسي بيراهه رفت تكذيب كرد كفر ورزيد عصيان و تباهي را پيشه گرفت ما وسيلة جهنم رفتن او را هم فراهم مي‌كنيم كه به آساني به جهنم برود چون نه جلو او را مي‌گيريم كه بشود جبر نه جلو اين را مي‌گيريم كه بشود جبر براي هر دو, دو حجت فرستاده مي‌شود يكي از درون يكي از بيرون «ان لله علي الناس حجتين»[33] همة مزاياي راه مستقيم را گفتيم و همة مخاطر راه انحرافي را هم گفتيم اگر كسي خواست بعد از تبين حق من الباطل كه ﴿... قد تبين الرشد من الغي ...﴾[34] كه بين و آفتابي شد اگر كسي خواست ﴿... ليهلك من هلك ...﴾ بشود ﴿... عن بَيّنةٍ ...﴾ است چه اينكه ﴿... و يحيي من حي عن بيّنة ...﴾[35] است اگر با همة اين تبين و روشني و وضوح يك كسي راه صلاح را خواست فراهم بكند ما امكانات را هم به او مي‌دهيم اگر مال است مي‌دهيم سلامت مزاج است مي‌دهيم نظام هم راه او را تأييد مي‌كند و اگر راه فساد را خواست فراهم كند مال است به او مي‌دهيم سلامت مزاج است به او مي‌دهيم امكانات عصيان را هم به او مي‌دهيم تا مستقيم و به آساني به جهنم برود و جلوي كسي را نمي‌گيريم, البته معاصي با تباهي فرق مي‌كند يك وقتي يك كسي مي‌خواهد جلو نظام الهي را بگيرد دين خدا را از بين ببرد معصيت به اين حد برسد اين فرمود ممكن نيست ما به كسي اجازه بدهيم كه جلوي دين خدا را بگيرد اين ممكن نيست ﴿يريدون ليطفؤا نور الله بافواههم والله متم نوره﴾[36] به عنوان يك وعدة صريح داد فرمود بخواهيم با تباهيشان اين نور را خاموش كنند اين نمي‌تواند بخواهند جنگ‌افروزي كنند با جنگ افروزي نظام اسلامي را به هم بزنند اين را هم نمي‌توانند ﴿كلما اوقدوا ناراً للحرب أطفأها الله﴾[37] هر وقتي آتش جنگ روشن كردند ما خاموش مي‌كنيم, بخواهند نور ما را خاموش كنند دهان اينها را مي‌بنديم معصيتهاي جزئي را مجاز است كسي بخواهد گناه كند ربا بگيرد معاصي شخصي كند و مانند آن يك كسي را بكشد اينها مجاز است يعني به عنوان امتحان جلويشان باز است بخواهند آن امانت الهي و وديعة الهي را كه نورُ الله است آن را بخواهند خاموش كنند اين مقدورشان نيست بخواهند از اين طرف در برابر نور الهي مقاومت كنند اين شدني نيست ﴿يريدون ليطفئوا نور الله ...﴾ چه در سورة توبه چه در سورة صف فرمود و ﴿و يابي الله الا ان يتم نوره ...﴾[38] يا ﴿والله منهم نوره ولو كره الكافرون ٭ ... ولو كره المشركون﴾[39] بخواهند در برابر پيشرفت دين مقاومت كنند كه نگذارند اين نور بتابد ما خاموششان مي‌كنيم بخواهند در برابر اين دين آتش افروزي كنند ما آتششان را خاموش مي‌كنيم اينها وعده‌هاي صريح قرآن كريم است ﴿كلما اوقدوا نارا للحرب اطفأها الله﴾ هر وقت اينها جنگ افروزي كردند و آتش جنگ را روشن كردند ما  خاموش كرديم اينها محدود است نظير جريان ابرهه و ديگر كارهائي كه به اصل دين الهي وابسته است اينها مجاز نيست.

سؤال ...

جواب: الا اي حالٍ خداي سبحان به ما فرمود به اينكه من دينم را حفظ مي‌كنم چه كم و چه زياد در كل نظام الآن شما برويد ممكن است چند تا معصيت شده باشد اما ما نبايد مقطعي در بحثهاي فلسفي يا بحثهائي كه جزو اصول كلي قرآن است مقطعي و تاريخي بينديشيم بايد جهاني بينديشيم كل جهان را كه حساب مي‌كنيم مي‌بينيم الآن با اينكه چهار ميليارد بشر است سه ميليارد مي‌گويند خدا قيامت وحي با همة خطراتي كه خلفا و قيصرها و فرعونها و طاغوتها آوردند و اين سه چهار نفري كه اسمشان در اين سه ميليارد بشر دنياست موساي كليم است عيساي مسيح است ابراهيم خليل است و رسول الله(صلي الله عليه وآله وسلم) اينها سه چهار ميليارد آدم را اداره مي‌كنند يك مقدار هم فشار گرفته بشود معلوم مي‌شود بقيه را هم اينها اداره مي‌كنند با دست خالي ضبط شده ... با اينكه همة اينها يقتلون النبيين بغير حق آنچه كه مانده با اين دست خالي يا يك عصا بود يا يك تبر اين نيست مگر اينكه ﴿يريدون ليطفئوا نور الله بافواههم﴾[40] گاهي كم است گاهي زياد است و عالم را نبايد در يك محدوده‌اي فرض كرد و گفت دين خدا ضايع شده دارد به سمتي مي‌رود كه ﴿... ليظهره علي الدين كلّه ولو كره المشركون ...﴾[41]

سؤال ...

جواب: نه آنها در اصل توحيد باقيند و به وحي و رسالت معتقدند منتها حرفشان به دنيا نمي‌رسد نمي‌گذارند بيچاره‌ها حرفشان به عالم برسد.

سؤال ...

جواب: آن مسيحيت مسلمي كه در تودة مردم هست, هست اما آن مسيحيتي كه به صورت سلطنت درآمده نظير اسلامي است كه دراختيار رژيم بود اين هست منتها در اسارت است نه از بين رفته نامه‌اي كه حضرت امير(سلام الله عليه) براي مالك اشتر(رضوان الله تعالي عليه) نوشت اين جملة پربركت در آن نامه است كه فرمود «ان هذا الدين قد كان اسيراً في ايدي الاشرار يعمل فيه بالهوي و نطلب به الدنيا»[42] به مالك فرمود كه تمام تلاشها براي اين است كه ما اين دين را آزاد كنيم نه براي اينكه تأمين رفاه و اقتصاد و ديگر چيزها اينها براي هميشه هست تمام تلاشها اين است كه ما اين دين را از چنگ اينها دربياوريم هست منتها در قفس «ان هذا الدين قد كان اسيراً في ايدي الاشرار ...» نه اينكه از بين بردند آن را در قفس كردند وقتي در قفس را باز كرديم همه فهميدند دين چيست, بارها انسان آية مباركه ﴿ولا يبدين زينتهن الا لبعولتهن ...﴾[43] رامي‌خواند در رساله‌ها مي‌نوشت در سخنرانيها مي‌گفت در درسها مي‌گفت اثر نمي‌كرد الآن در آسمان ايران به اين آيه عمل مي‌شود انسان وقتي كه با هواپيما از خارج وارد ايران مي‌شود مهماندار كه مي‌گويد به پاس احترام شئون نظام جمهوري اسلامي پوشش اسلامي را حفظ كنيد آن زني كه مسلمان هم نيست روسري سر مي‌كند اين ﴿لايبدين ...﴾ است در آسمان ايران دارد عمل مي‌شود باز شده اين نيست مگر به بركت ﴿... ان تنصروا الله ينصركم ...﴾[44] نه اينكه از بين رفته بوده منتها اين را در قفس كردند حالا در قفس باز شده و الآن هم دارد مي‌رود ان شاء الله به سمت ﴿ليظهره علي الدين كلّه﴾ ما يك وقتي مي‌توانيم بحثهاي فلسفي و بحثهاي اصول كلي را به عنوان نقد مطرح كنيم كه كل جهان را ببينيم قرآن كريم وعده داده است كه اين درخت اين انسانيت دارد مي‌رود به سمتي كه پربار بشود اين درخت ميوه بدهد ميوه‌اش اين است كه ﴿... ليظهره علي الدين كلّه ولو كره المشركون ...﴾[45] ﴿وكفي بالله شهيدا﴾[46] با عبارتهاي گوناگون قرآن كريم است به عنوان وعده هم هست كه تخلف پذير نيست آنوقت ما اول و آخر جهان را كه حساب مي‌كنيم مي‌بينيم سرانجام ﴿ليظهره علي الدين كلّه﴾ درمي‌آيد بنابراين فرمود ما جلوي معصيت را نمي‌گيريم هر كسي هر كاري مي‌خواهد داشته باشد داشته باشد اما بخواهد عصيانش را به جائي برساند كه با اصل دين بجنگد ميسورش نيست زيرا اصل دين را از جامعه ما بگيريم معني‌اش اين است كه نظام و انسان را ما عبث خلق كرديم اين شدني نيست لذا نه اينها توان آن را دارند كه نور ما را خاموش كنند نه قدرتي دارند در برابر ما نار افروزي كنند اين دو اصل قرآني است كه از آن طرف ﴿... كلما اوقدوا نارا للحرب اطفاها الله﴾[47] از اين طرف ﴿يريدون ليطفئوا نور الله بافواههم و الله متم نوره ...﴾[48] به عنوان يك وعدة قطعي قرآن فتحصل كه اگر قرآن كريم فرمود ما جلو تباهي معصيت كارها را نمي‌گيريم يك محدوده‌اي دارد اگر ما جلوي اينها را باز مي‌گذاريم تا معلوم بشود كي اهل بهشت است؟ كي اهل جهنم است؟ مي‌دانيم كي اهل جهنم است تا كجا مي‌رود اما اگر يك وقتي بخواهد با كعبه بجنگد اينچنين نيست بخواهد با اصل دين بجنگد اينچنين نيست همان ﴿و ارسل عليهم طيرا ابابيل ...﴾[49] هميشه هست, اينها مشخص است كه تا كجا را اجازه مي‌دهد و تا كجا را اجازه نمي‌دهد به رسول الله(صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود اينها گاهي تهديد مي‌كنند تو را به زندان و تبعيد و حبس و مانند آن ﴿... و ما يضرونك من شيء﴾[50] نه مي‌توانند در مسائل اعتقادي در تو راه پيدا كنند و نه مي‌توانند تو را از بين ببرند اينچنين نيست, گاهي با يك تار عنكبوت مسئله را حل مي‌كند اينچنين نيست كه جريان غار حضرت رفته در غار حالا سد سازي كرده باشند كه نديده باشد با يك تار عنكبوت مسئله را حل مي‌كند آنها هم گفتند اينجا عنكبوت تنيده اينجا رهگذري كه نيامده اگر تازه مي‌رفت كه جاي تار عنكبوت نبود كه بخواهد حفظ بكند با يك تار عنكبوت حفظ مي‌كند بخواهد از بين ببرد آن سدي را هم كه ساختند آن را از بين مي‌برد اينچنين نيست كه جلو قُرات خدا را بگيرد كه در ذيل همين آيه بحث خواهد شد؛ اما هر كسي هر راهي را چه صلاح چه تباه طي بكند امكاناتش فراهم است نه آنطور است كه اگر كسي خواست معصيت كند وسيلة معصيت خدا به او ندهد هر معصيتي كه بخواهد بكند لازم نيست وسيله داشته باشد بالاخره راه معصيت برايش باز است اين زبان دارد اين چشم دارد اين گوش دارد راههاي معصيت فراوان و اگر خواست راه تقوا را طي كند باز وسيله در اختيارش هست فرمود ﴿فاما من اعطي و اتقي ٭ و صدق بالحسني ٭ فسنيسره لليسري ٭ اما من بخل و استغني﴾[51] ﴿فسنيسره للعسري﴾[52] يك وقتي موساي كليم عرض مي‌كند اين مأموريت و رسالتي كه به من دادي ﴿... و يسرلي امري﴾[53] مرا براي اين انقلاب و مقاومت كارها را براي من ميسر بكن اين يك راه به رسول الله(صلّي الله عليه وآله و سلّم) مي‌فرمايد ما به تو رسالت داديم و﴿فسنيسّره لليسري﴾ كه اين وعده قويتر از وعده‌اي است كه به موساي كليم داد موساي كليم مسئلت كرد كار را براي من آسان كن خدا در قرآن راجع به رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم فرمود ما تو را براي اين كار آسان كرديم اصلاً, نه كارها را براي تو آسان كرديم نفرمود ما كار را براي تو آسان كرديم ﴿فسنيسّره لليسري﴾ مصداق كاملش را در آن سورة اعلي اينجا فرمود اگر در سورة والليل فرمود ﴿فاما من اعطي و اتقي ٭ و صدق بالحسني ٭ فسنيسره لليسري﴾ آن مصداق كاملش را دربارة حضرت مي‌فرمايد كه ﴿فسنيسّره لليسري﴾ چون بايد اعطا بكني كردي بايد تقوا داشته باشي داشته باشي تصديق بكني كردي تو را براي عاقبت حسنا ميسر مي‌كنم. بنابراين يك بحث در اين است كه انسان تا كجا مي‌تواند برود آن محدود است يك بحث دراين است كه انسان در شقاوت و در سعادت آزاد است وامكاناتش هم فراهم است در اينكه تداركات و امكانات را خداي سبحان به هر دو گروه مي‌دهد گذشته از آية سورة والليل همين آيه‌اي كه در پايان بحث ديروز از سورة اسراء مطرح شد اين هم شاهد خوبي است فرمود ﴿و من اراد الآخرة و سعي لها سعيها و هو مؤمن فاولئك كان سعيهم مشكورا﴾ ﴿كلاً نمد﴾[54] مردم را دو قسمت كرده فرمود يك عده دنيا مي‌طلبند يك عده آخرت مي‌طلبند آنها كه دنيا مي‌طلبند به هر اندازه‌اي كه ما بخواهيم نه آنها بخواهند به هر شخصي كه ما بخواهيم نه آنها بخواهند خواهيم داد اين يك گروه, گروه ديگر هم كه آخرت مي‌طلبند كه ﴿... كان سعيهم مشكورا﴾ اين دو گروه بعد از اينكه دو گروه و برنامة دو گروه را فرمود آنگاه فرمود ﴿كلاً نمد﴾ ما هر دو گروه را امداد مي‌كنيم هم وسائل دنياطلبان را به عنوان مدد به اينها مي‌دهيم هم وسائل آخرت خواهان را به عنوان مدد به اينها اعطا مي‌كنيم ﴿كلاً نمد هٰؤلاء و هٰؤلاء﴾ هم به آنها مي‌دهيم هم به اينها مي‌دهيم ﴿كلاً نمد هؤلاء و هٰؤلاء من عطاء ربك و ما كان عطاء ربك محظورا﴾[55] ما از عطاي الهي به هر دو گروه مي‌دهيم اينطور نيست كه اگر كسي معصيت خواست بكند ما هيچ وسيله‌اي به او ندهيم فراهم نكنيم تداركاتش را آن هم چشم دارد سلامت مزاج دارد امكانات دارد جلسات دارد و مانند آن كسي كه صلاح طلب باشدامداد مي‌كنيم كسي كه فساد جو باشد هم امداد مي‌كنيم البته آن محدوده‌اش مشخص است ﴿كلا نمد هؤلاء و هؤلاء ...﴾ بعد از اينكه دو گروه را تبيين فرمود فرمود هم آنها را امداد مي‌كنيم هم اينها را

سؤال ...

جواب: اين امداد يعني تهية تداركات اما در سورة مباركة نساء فرمود كه اينها تطيّر مي‌زنند اگر چيز خوبي نصيبشان بشود خوششان مي‌آيد و اگر يك مصيبتي و يك سانحة بدي برايشان برسد تطير مي‌زنند و مي‌گويند تو باعث شدي ﴿قل كلٌ من عند الله فما لهولاء القوم لايكادون يفقهون حديثا﴾[56] بعد فرمود با اين تفاوت كه همه ﴿... من عند الله ...﴾ است اما ﴿ما  اصابك من حسنة فمن الله و ما اصابك من سيئة فمن نفسك ...﴾[57] ﴿كل من عند الله﴾ است يك مسأله حسنه هم من عند الله است هم من الله اين دو, للسيئه من عند الله است ولي من  الله نيست من نفسك است اين سه كه بايد علي حده در جايش بحث شود لذا  آنجا تغيير در عبارت شد غرمود ﴿... كل من عند الله فما لهٰؤلاء القوم لا يكادون يفقهون حديثاً﴾[58] بعد در آيه ديگر فرمود ﴿ما اصابك من حسنة فمن الله و ما اصابك من سيئة فمن نفسك ...﴾[59] فرق است بين اينكه يك چيزي من عند الله باشد يا من الله باشد در اين كريمة سورة اسراء فرمود ما تداركات هر دو گروه را تهيه مي‌كنيم ﴿كلاً نمد﴾ هم آنها را هم اينها را ﴿كلاً نمد هؤلاء و هؤلاء ...﴾ امداد بكنيد ﴿... من عطاء ربك و ما كان عطاء ربك محظورا﴾[60] عطاي حق ممنوع و مقطوع نيست كه به يك عده برسد به يك عده نرسد به معصيت كار خدا سلامت مزاج ندهد مال ندهد جمال ندهد نه اين چنين نيست.

سؤال ...

جواب: البته آن امداد خاص براي مومنين هست كه آنها را به درجات عاليه مي‌رساند فرمود ﴿... ان تنصروا الله ينصركم و يثبت اقدامكم﴾[61] و ديگر وعده‌هاي الهي ﴿ولينصرن الله من ينصره ...﴾[62] با الفاظ تاكيد فرمود ﴿من جاء بالحسنة فله عشر امثالها ...﴾[63] اين طور نيست كه اگر كسي يك كار خير كرد ما به همان يك برابر پاداش بدهيم كسي كار شر كرد يك برابر كيفر مي‌بيند كسي كار خير كرد ممكن است ده برابر يا بيش از ده برابر پاداش ببيند لذا فرمود ﴿من جاء بالحسنة فله عشر امثالها ...﴾ و در نصرت هم نفرمود ﴿... ان تنصروا الله ينصركم ...﴾ فقط فرمود ﴿ان تنصروا الله ينصركم و يثبت اقدامكم﴾ كه مزيد احسان است اين طور نيست كه به همان اندازه كه شما دين خدا را ياري كرديد خدا هم به همان اندازه شما را ياري كند نه تثبيتتان هم مي‌كند آنروزي كه تزل فيه الاقدام اقدام شما ثابت است در حوادث روزگار كه خيلي ها مي‌لغزند شما ثابت و پايدار خواهيد بود اين ثبات و استقامت شما محصول همان امداد غيبي است كه ﴿... ان تنصروا الله ينصر كم و يثبت اقدامكم﴾ خواه آن روزي را كه در دنيا باشد يا آخرت.

سؤال ...

جواب: يك وقت است كه بيش از آن اندازه كمك مي‌كند وسيلة معصيت كردن او را فراهم مي‌كند يك وقت است نه تداركات به او مي‌دهد.

سؤال ...

جواب:  تا او آزاد باشد و معلوم باشد اين چه مي‌كند.

سؤال ...

جواب: يعني اگر كسي اهل معصيت شد خدا به او سلامت ندهد چشم ندهد گوش ندهد كه به نامحرم نگاه نكند. اين ﴿... آليهلك من هلك عن بينة ...﴾[64]

سؤال ...

جواب: يعني اگر كسي خواست به نامحرم نگاه كند خدا به او چشم ندهد كسي خواست غيبت گوش بكند گوش به او ندهد.

سؤال ...

جواب: اگر كسي به پسرش در راه رسيذن به گناه كمك كند عقلا چه مي‌گويند؟

جواب: نه اين مثال با ممثل فرق مي‌كند آن خدمات اوليه را بايد به او بدهد عقلا به او مي‌گويند شام و نهار به او نده يا بده يا لباس به او نده يا بده يا كفش به او نده يا بده آن حدّ اوّليه نه اينكه وسايل عيش و نوش او را فراهم بكن انسان اگر خواست معصيت كند خداوند متعالي نعم را از او بگيرد يا به او بدهد؟ يك كسي حالا خواست معصيت كند ﴿قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم﴾[65] را نخواست امتثال كند خداي سبحان از او بينايي را بگيرد يا بدهد فضاي روشن را به او بدهد يا ندهد؟ همة اين خدمات را براي طرفين فراهم مي‌كند ﴿... ليهلك من هلك عن بينة و يحيي من حي عن بينه ...﴾[66] ولي براي تقوا و صلاح فرمود تا آنجا كه بخواهي ما تو را راهنمايي مي‌كنيم آنجايي هم كه تو نمي‌داني چقدر خوب است آنجاها را هم تو را را هنمايي مي‌كنيم تا به جنة اللقاء برسي ﴿فلا تعلم نفس ما اخفي لهم من قرة اعين ...﴾[67] خيلي از درجات است كه شما نمي‌دانيد كه چه هست و ما شما را راهنمايي مي‌كنيم كه آنها را هم بخواهيد و به آنجا هم برسيد اما در طرف فساد و تباهي محدود است كما مَرَّ به هر كسي اجازه نمي‌دهند هر گناهي در عالم بكند گناه‌هاي شخصي چرا, بخواهد اصل نظام را به هم بزند بخواهد با وحي و ما جاء به النبي بجنگد اين نور را خاموش كند البته نه به او خدمات مي‌دهند نه اجازه به او مي‌دهند بلكه منكوبش هم مي‌كنند و الا اين طور نيست كه اگر كسي خواست معصيت كند همة امكانات را از او بگيرد كه بشود خير مي‌شود الجاء قهراً آن ايمان هم مي‌شود الجاء در ذيل آية محل بحث سورة رعد فرمود به اينكه ما اگر خواستيم در روز خطر در اثر تغيير روحية اينها به طرف فساد اينها را عقاب كنيم ﴿و اذا اراد الله بقوم سوءاً فلا مرد له و ما لهم من دونه من وال﴾[68] اگر خداي سبحان در اثر تغيير روحية اينها خواست اينها را معاقب كند هيچ عاملي جلوي عقاب الهي را نمي‌گيرد نه عامل دروني نه عامل بيروني نه خودشان آن   توان را دارند كه عذاب الهي را رد كنند نه تحت ولايت وليّ ديگري هستند كه جلوي عذاب را بگيرد, انسان يا بايد مقتدر باشد كه رد كند يا پناه ببرد به يك قدرتمند ديگري كه او رد كند, فرمود نه مقدور آنها است كه رد كنند نه تحت ولايت غير خدايند چگونه در برابر عذاب الهي مي‌توانند مقاومت كنند و رد كنند عذاب الهي را از يك طرف مي‌فرمايد كه هيچ چيزي در نظام آفرينش نيست مگر اينكه سپاهيان حقند ﴿... و لله جنود السموات و الارض ...﴾[69] در جملات حضرت امير(سلام الله عليه) هست اين جملات از جملات پربركت نهج هست كه فرمود «اعلموا عباد الله ان عليكم رصدا من انفسكم ... و حفّاظ صدق يحفظون اعمالكم و عدد انفاسكم»[70] شما خيال نكنيد كه رها و آزاديد يك عده نگهباناني هستند در شبستان دلتان تمام نفسهاي شما را شماره مي‌كنند گاهي انسان يك نفس مي‌كشد مي‌بيند گناه كبيره نوشته شده چه اينكه نفس مي‌كشد مي‌بيند حسنه نوشته شده «نفس المهموم لظلمنا تسبيح و همّه لنا عباده»[71] گاهي يك نفس مي‌شود عبادت بنابراين اينچنين نيست كه ما رصد نداشته باشيم از درون يا از بيرون سراسر عالم ماموران الهي‌اند ﴿... و لله جنود السموات والارض ...﴾[72] چه از درون چه از بيرون اگر هم وقتي خواست ما را بگيرد ما را به انديشه مان مي‌گيرد يعني اينجور مي‌انديشيم اينجور تصميم مي‌گيريم دست به كار مي‌كنيم حرفي مي‌زنيم يا چيزي امضاء مي‌كنيم مي‌افتيم اگر از تحت حفظ الهي خارج شويم ديگر نيازي ندارد كه سيلي بيايد يا صاعقه‌اي نازل شود ما را با دست خودمان مي‌گيرد. بنابراين پس اين سپاهيان گسترده در سراسر عالم هست از آنطرف پس مقتضي تام است جلوي اقتضا و تاثير عذاب خدا را چه كسي مي‌تواند بگيرد فرمود نه انسان از درون قدرت مقاومت دارد كه رد كند نه تحت ولايت غير الله است كه غير الله بتواند از او حمايت كند اين دوتا معنا را در سور ديگر و همين سورة رعد به اين صورت بيان مي‌فرمايد كه نه ولايت است نه وقايت نه كسي از شما حمايت مي‌كند نه تحت ولايت ديگري هستيد نه واقي نه والي غير از خدا نيست هم او واقي است وقايت و حفظ از آن اوست هم او والي است وولايت وسرپرستي از آن اوست در همين سورة رعد كه محل بحث هست در چند جا اين هر دو مطلب را بيان مي‌كند يكي اينكه ﴿لهم عذاب في الحيوٰة الدنيا و لعذاب الاخرة اشق و ما لهم من الله من واق﴾[73] كسي واقي باشد وقايت و حفظي كند كه نگذارد عذاب الهي بيايد اينچنين نيست در چند آيه بعد در همين سورة رعد مي‌فرمايد به اينكه ﴿و كذلك انزلنه حكما عربيا و لئن اتّبعت اهواءهم بعد ما جاءك من العلم ما لك من الله من ولي ولا واق﴾[74] فرمود تو اگر خداي ناكرده هوسهاي اينها را امضا بكني نه ولايتي و نه وقايتي نصيب تو خواهد شد غير از خدا تو نه والي داري كه تحت ولايت او باشي نه واقي داري كه تو را حفظ بكند واقي خداست و والي خداست نه كسي مي‌تواند مشكلت را حل كند و نه كسي در تحت تدبير خودش تو را اداره مي‌كند ﴿... ما لك من الله من ولي ولا واق﴾ لذا اين دوتا اصل را كه نه كمك از بيرون نه حمايت از درون در چندين آية قرآن آمده.

«والحمد لله رب العالمين»

 

[1]  ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 11.

[2]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 155.

[3]  ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 19.

[4]  ـ سورهٴ شوري، آيهٴ 30.

[5]  ـ سورهٴ طلاق، آيهٴ 3.

[6]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 96.

[7]  ـ سورهٴ طلاق، آيهٴ 2.

[8]  ـ مجموعه ورام، ج 1، ص 168.

[9]  ـ كافي، ج 5، ص 83.

[10]  ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 29.

[11]  ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 30.

[12]  ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 44.

[13]  ـ سورهٴ طه، آيهٴ 72.

[14]  ـ سورهٴ طه، آيهٴ 71.

[15]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 26.

[16]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 155.

[17]  ـ سورهٴ طلاق، آيهٴ 2.

[18]  ـ سورهٴ طلاق، ايه 3.

[19]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 9

[20]  ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 18.

[21]  ـ سورهٴ نجم، آيات 40 ـ 42.

[22]  ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 18.

[23]  ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 19.

[24]  ـ سورهٴ انسان، آيهٴ 3.

[25]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 29.

[26]  ـ سورهٴ بلد، آيهٴ 10.

[27]  ـ سورهٴ انسان، آيهٴ 3.

[28]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 29.

[29]  ـ سورهٴ عبس، آيهٴ 20.

[30]  ـ سورهٴ ليل، آيهٴ 4.

[31]  ـ سورهٴ ليل، آيات 5 ـ 7.

[32]  ـ سورهٴ ليل، آيات 8 ـ 10.

[33]  ـ الكافي، ج 1، ص 16.

[34]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 256.

[35]  ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 42.

[36]  ـ سورهٴ صف، آيهٴ 8.

[37]  ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 64.

[38]  ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 32.

[39]  ـ سورهٴ صف، آيات 8 ـ 9.

[40]  ـ سورهٴ صف، آيهٴ 8.

[41]  ـ سورهٴ صف، آيهٴ 9.

[42]  ـ نهج البلاغة، نامه 53.

[43]  ـ سورهٴ نور، آيهٴ 31.

[44]  ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 7.

[45]  ـ سورهٴ صف، آيهٴ 9.

[46]  ـ سورهٴ فتح، آيهٴ 28.

[47]  ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 64.

[48]  ـ سورهٴ صف، آيهٴ 8.

[49]  ـ سورهٴ فيل، آيهٴ 3.

[50]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 113.

[51]  ـ سورهٴ ليل، آيات 5 ـ 8.

[52]  ـ سورهٴ ليل، آيهٴ 10.

[53]  ـ سورهٴ طه، آيهٴ 26.

[54]  ـ سورهٴ اسراء، آيات 19 ـ 20.

[55]  ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 20.

[56]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 78.

[57]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 79.

[58]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 78.

[59]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 79.

[60]  ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 20.

[61]  ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 7.

[62]  ـ سورهٴ حج، آيهٴ 40.

[63]  ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 160.

[64]  ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 42.

[65]  ـ سورهٴ نور، آيهٴ 30.

[66]  ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 42.

[67]  ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 17.

[68]  ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 11.

[69]  ـ سورهٴ فتح، آيهٴ 4.

[70]  ـ نهج البلاغة، خطبهٴ 157.

[71]  ـ بحار الانوار، ج 2، ص 64.

[72]  ـ سورهٴ فتح، آيهٴ 4.

[73]  ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 34.

[74]  ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 37.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق