بسم الله الرحمن الرحيم
﴿لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءاً فَلاَ مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُم مِن دُونِهِ مِن وَالٍ (۱۱)﴾
در تبيين ربوبيت خداي سبحان آياتي مطرح شد تا رسيديم به اينكه فرمود جميع اشيا با اندازه و حساب مشخص در نزد خدا مقررند كه فرمود ﴿وكل شيء عنده بمقدار﴾[1] اگر جميع اشيا عند الله سبحانه با اندازة معين مقررند انسان با همة شئون حياتياش مشمول اين حكم كلي است يعني انسان با جميع شئوني كه مربوط به روح و جسم اوست با نظم خاص در تحت تدبير خداي سبحان است لذا به دنبالة آن بحث فرمود جميع شئون سرّ و علن انسان را خداي سبحان آگاه است ﴿سواء منكم من اسر القول و من جمر به و من هو مستخف بالليل و سارب بالنهار﴾[2] آنگاه فرمود براي انسان معقباتي است كه همة شئون انساني را حفظ ميكنند و كنترل ميكنند واو را از هلاكت و سقوط و زوال و مرگ نجات ميدهند تا اينكه امر الهي فرابرسد ﴿له معقبات من بين يديه و من خلفه يحفظونه من امر الله﴾ همانطوري كه يحفظونه به امر الله ﴿يحفظونه من امر الله﴾ كه اينها مباحثش گذشت در ذيل اين آيه فرمود ﴿ان الله لايغير ... حتي يغيروا ما بأنفسهم﴾[3] خداي سبحان هيچ امري را كه مربوط به يك قوم و ملت است تغيير نميدهد مگر اينكه آن مردم تغيير روحيه بدهند اگر روحيه را عوض كردند روش الهي هم عوض ميشود و اگر روحيه را تغيير ندادند سنت الهي هم دربارة اينها كماكان جاري خواهد بود ظاهر اين آيه به عنوان يك اصل كلي است چه دربارة نعمت و چه دربارة نقمت ان الله لايغير ما بقومٍ چه نعمتهائي كه موبوط به قوم است چه فقر و فلاكت و هلاكت و بدبختيهايي كه مردم دارند هر چه دارند عوض نميكنند مگر آنكه آنها تغيير روحيه بدهند يعني تلازم است بين روش قوم با تغيير روش الهي اگر بدبختيها و گرفتاريها و محروميتها براي يك جامعه هست تا آنها تغيير روحيه ندادهند خدا اين محروميتها را جبران نميكند اين بدبختيها را تغير نميدهد واگر رفاه و آسايش و نعمتهاي الهي نصيب اينها شده خدا اينها را عوض نميكند مگر اينكه روحيه را تغيير دهند ظاهر آيه تلازم دو طرفه است ولي ببينيم آيا ذيل آيه هم همين تلازم دو طرف را تبيين ميكند يا نه؟ وآيات ديگر قرآن كريم تلازم طرفين را بيان ميكنند يا فقط تلازمش يك طرفه است؟ به عبارت ديگر آيا همانطوري كه بين صلاح يك ملت با بركت الهي تلازم هست بين تباهي و فساد آن ملت و عذاب خدا هم تلازم هست يا نه؟ بعد از فراغ از اينكه دربارة نعمتهاي اُخروي و پاداشهاي قيامت تلازم يقيني است دربارة صلاح و فضيلت يعني چه فرد و چه جامعه اگر كار خير كردند جزاي اينها و سعادت اينها و بهشت اينها يقيني است چون خدا وعده داد و خُلف وعده نميكند پس از اين طرف تلازم هست بين صلاح شخص و جزاي خير او بهشت يا صلاح و جامعه و جزاي خير جامعه بنام بهشت پس در طرف معنويت وجزاي اُخروي تلازم هست خواه فرد خواه جامعه, يعني هر انساني يا هر ملتي كه با تقوا بود بهشت براي او يقيني است اين وعدة خداست و خدا خلف وعده نميكند در اين ترديدي نيست نه در امر اول نه در امر دوم يعني اگر فرد كار خير كرد پاداش اخروي يقيني است, امر دوم اگر جامعهاي اهل تقوا وفضيلت بود پاداش اخرويش يقيني است اين دو تا امر از قرآن كريم بخوبي بر ميآيد آيا بين صلاح جامعه و تأمين سعادتهاي دنيوي آنها از نظر قرآن تلازم هست يانه؟ اين يك امر, آيا صلاح فرد با تامين نيازها و رفاه و آسايش دنيايي او از نظر قرآن كريم تلازم هست يا نه؟ اين هم امر ديگر, اين دو امر مطرح شود تا به امور ديگر در عكس و مقابل اين امور بپردازيم از نظر قرآن كريم بين صلاح يك جامعه و ملت و نعمتهاي الي تلازم هست يعني هر جامعهاي هر امتي هر ملتي اهل تقوا باشند بركات الهي هم بر آنها نازل ميشود اين در قرآن بعنوان يك اصل مقبول است بلامعارض ﴿ولو ان اهل القري آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات﴾[4] كه اين در سورة اعراف مبسوطاً گذشت اگر اهل يك روستا اهل يك شهر به طرف تقوا و فضيلت بروند ما آنها را نيازمند به بيگانه نميكنيم وسائل رفاهي آنها را بركات الهي را بر آنها نازل ميكنيم آيهاي هم كه معارض اين باشد در قرآن كريم نيست پس اين امر سوم هم تلازمش مفروغ عنه است يعني بين تقواي يك امت صلاح امت صلاح جامعه باآسايش آن امت و برخورداري آن امت از بركات الهي تلازم هست و آيهاي كه باآيه سورة اعراف معارضه كند در قرآن كريم نيست. سؤال:
جواب: يعني عقل تاييد ميكند حكمت الهي هست و مانند آن و عدلش هست حكمتش هست خاصيت ربوبيت هست كه اگر يك موئي در مسير صحيح حركت كرد به مقصدهايش ميرسد و مانند آن آية سورة اعراف كه تلازم در اين امر سوم را تبيين ميكند معارضي ندارد يعني ميفرمايد ﴿و لو ان اهل القري آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض﴾[5] اين معارضي در قرآن ندارد؛ اما امر چهارم كه آيا بين تقواي فرد و تامين نيازهاي دنيايي او و آسايش او تلازم هست يانه همچنين دليلي در قرآن كريم نيست كه هر انساني اگر باتقوا شد دنياي او تامين است هر انساني اگر صالح و شايسته بود هيچ آسيبي از نظر آسيبهاي دنيا نميبيند يك چنين وعدهاي را خدا در قرآن كريم نداد همانطوري كه دربارة امت وعده داد فرمود ﴿لو ان اهل القري آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات﴾ دربارة فرد اين وعده را نداد كه اگر فردي در يك جامعهاي صالح و شايسته بود تمام نيازهاي دنيائي او برطرف ميشود چون عمده آن نوع و جامعه وامت است نه فرد.
سئوال:
جواب: آنها در ناحية نقمت است كه از امرو پنجم و ششم بحث است فعلاً بحث در ناحية نعمت آيا بين تقوا و نعمت و رفاه دنيا تلازم است يا نه يعني امر اول و امر دوم راجع به تقوا و صلاح نفس و جزاي اُخروي بود امر اولش مفروغ عنه هست امر دومش مفروغ عنه هست چه ملت و چه جامعه امر سوم اين بود كه بين تقواي يك امت با آسايش آن امت از نظر قرآن كريم تلازم هست عقل هم اين را تأييد ميكند
سئوال: دنيائي يا اخروي؟
جواب: دنيائي اخروي كه بحثش گذشت بحثش هم دربارة امت مفروغ عنه هست هم دربارة فرد.
سئوال:
جواب: آن يك بحث ديگر است كه آيا جامعه اصلاً موجود است يا نه بر فرض هم موجود باشد در عرض فرد است يا در طول فرد
سئوال:
جواب: آن وعده نداد به اينكه هر كسي انسان باتقوا باشد بركات براي او نازل ميشود فرمود از گرفتاري بيرون ميآيد, اين روزيهاي او از راه غيب ميرسد نه اينكه درهاي بركات را براي او باز بكند حداقل روزي را وعده داد حداقل روزي را هم به او ميدهند ﴿يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لايحتسب﴾[6] از آن فشارها انسان باتقوا نجات پيدا ميكند ولي آية سورة اعراف ميگويد امت اگر صالح باشد اصلاً فشار نميبيند درهاي رحمت به روي او باز ميشود.
سئوال: آيهاي كه به اين مضمون است كسي كه دنيا را بخواهد به او ميدهيم كسي كه آخرت را بخواهد هم دنيا را ميدهيم هم آخرت را ؟
جواب: حالا آن بحث ميشود اما نه به اين معني بنابراين امر سوم كه آيا بين تقوا و صلاح فرد با آسايش دنيوي او تلازم باشد اين را نه عقل اثبات كرد نه نقل وعده داد ما آيهاي در قرآن نداريم كه اگر يك فردي باتقوا شد ما بركات الهي را به روي او باز ميكنيم و درهاي بركات را به روي او باز ميكنيم البته دربارة معنويات وعده داد فرمود هر كسي كه باتقوا باشد ﴿ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا﴾[7] هر كس باتقوا باشد خدا نورانيت به او ميدهد هر كس باتقوا باشد از فيوضات خاصة الهي برخوردار است ومانند آن اما هر كسي باتقوا بود ما بركات الهي را به روي او ميگشائيم اينچنين نيست بلكه مخالف اين هم آنطوريكه در احاديث قدسي و روايات ديگر آمده هست كه «ان من عبادي من لايصلحه الا الفقر»[8] بعضيها مصلحتشان در اين است كه وضع ماليشان ضعيف باشد كه اگر يك قدري وضع ماليشان قوي باشد و بركات به روي آنها گشوده شود درهاي رحمت ميبينيد آسيب ميبينند يا آسيب ميرسانند پس يك چنين تلازمي نه دليل عقلي بر آن است نه دليل نقلي نه وحي او را وعده داد نه عقل يك چنين برهاني اقامه ميكند كه اگر يك انسان باتقوا شد وضع ماليش خوب ميشود درهاي بركات به روي او گشوده ميشود اين امور اربعه دربارة تلازم بين تقوا و فضيلت نفساني از يك طرف و برخورداري از نعم قيامت يا دنيا از طرف ديگر كه ثابت شد دربارة سه امر تلازم هست دربارة امر چهارم تلازم نيست.
سئوال:
جواب: اين كسي كه خودش را ميسازد براي آسايش دنيا كه نميسازد كه
سئوال: منافاتي ندارد كه دنيا باشد و اخرويشم تأمين شود؟
جواب: منافات ندارد او با همة اين مشكلات مبارزه ميكند و خودش را ميسازد و تهذيب نفس و جهاد اكبرو اصغر فاتح و پيروز ميشود او سعادت را در «تخففوا تلحقوا»[9] ميداند نه سعادت را در تكاثر بداند كه چنين وعدهاي را هم خداي سبحان نداد كه اگر يك كسي باتقوا وعالم و شبزندهدار بود درهاي بركات دامداري و كشاورزي به روي او باز بشود ولي براي جامعه يك چنين وعدهاي را داد فرمود امت اگر صالح بود هرگز به غير نيازمند نيست درهاي بركات به روي او باز ميشود اما اگر امت مسير خودش را طي نميكند يك افراد قليلي در آنها آدمهاي خوبي هستند يك چنين وعدهاي را خداي سبحان نداد برهان عقلي هم چنين چيزي را اثبات نميكند.
سئوال:
جواب: آن اگر هست دربارة فرد است دربارة جامعه بحث نشده بود كه اگر جامعهاي رو به صلاح رفت خداي متعالي نعمتهاي ظاهري به آنها مرحمت نميكند آن وعدهاي كه از قرآن كريم استفاده ميشود دربارة فرد اينچنين است كه هر فردي اگر باتقوا بود نعمتهاي معنوي براي او يقيني است اما بركتهاي ظاهري را هم ميدهد يا نميدهد اين مربوط به مصلحتهاي خاص الهي است
سئوال:
جواب: نه خوب آيه مربوط به فرد نيست آيه مربوط به جامعه است اهل قري است آيهاي در قرآن كريم راجع به فرد مطرح نشد كه اگر يك فردي باتقوا شد ما درهاي رحمت را به روي او باز ميكنيم.
سئوال:
جواب: او از آن طرف است فشار ميبيند ولو با داشتن چون بدترين فشار همان فشار تكاثر است اين انساني كه اعراض از ياد خدا كرد يعني از آن عاملي كه طمأنينه روح به عهدة آن عامل سپرده است ﴿الا بذكر الله تطمئن القلوب﴾[10] محروم شد چون اگر دل به ذكر حق مطمئن است و لاغير كسي از ذكر حق اعراض بكند لرزان است چه فقير باشد لرزان است چه گرفتار تكاثر باشد لرزان است آن سرمايهدار اگر ندارد ميكوشد كه تهيه كند تلاشش براي تهيه كردن است اگر تهيه كرد ميجوشد چگونه تهيه شده را حفظ بكند در هر دو حال در رنج است در فشار است هرگز آسايش ندارد يك آدم معرض عن ذكر الله او هميشه در عذاب اليم گرفتار است بنابراين اين امور چهارگانه يك طرفش فضيلت بود و تقوا طرف ديگرش رحمت بود و نعمت يا دنيائي يا اخروي
سئوال:
جواب: نه خيلي از كمالات هست كه در گرسنگي و تشنگي است كه اگر يك كسي باتقوا بود.
سئوال:
جواب: نه چنين تلازمي بين فرد نيست بين نوع هست البته اگر اين نوع كه در اينجا زندگي ميكنند بسياري از افراد اين نوع به طرف تباهي رفتند يك انگشت شماري به طرف فضيلت رفتند چه بكند نظام يعني تمام بركات دامداري و كشاورزي را تأمين بكند براي اينكه چهارتا نماز شب خوان اينجا هست اين كه نيست يك چنين وعدهاي نداد و برهان عقلي هم اين را اثبات نميكند.
سئوال: تلازم و تصادم هست والا اقتضاي ذاتش اين هست؟
جواب: اقتضاي ذات بين تقواي يك فرد با نعمتهاي دنيائي؟ چرا؟
سئوال:
جواب: منظور اين است كه ما چه برهاني داريم كه بين تقواي يك انسان و برخورداري او از بركات ارض و سما تلازم باشد؟
سئوال: همين مشي بر نظام احسن
جواب: نظام احسن معنياش اين است كه اگر يك كسي باتقوا بود نماز شب خواند وضع ماليش خوب بشود؟ اين كه نظام احسن نيست نظام احسن اين است كه اين نوع وقتي كه در مسير صحيح دارند كار ميكنند از مواهب طبيعي برخوردار باشند اين تلازم بين صلاح نوع و برخورداري از مواهب الهي است, بين صلاح فرد و تكامل روح او البته تلازم است هم عقل هم نقل يعني انسان وارسته هرگز نميماند ﴿و من يتق الله يجعل له مخرجا﴾[11] انسان باتقوا در هر فشاري كه باشد رها ميشود در بند نميماند چون خدا ياور اوست هرگز انسان وارسته نميماند ممكن است يك مقدراي وضع ماليش خوب نباشد اما حيثيتش محفوظ است و نميماند در هيچ كاري نميماند؛ ولي دربارة صلاح يك جامعه وعده داد عقل هم اين را تأييد ميكند براي اينكه اگر يك ملتي روي نظام احسن دارند مشي ميكنند خوب مواهب خداي متعال هم نصيب آنها خواهد شد زيرا خداي متعال بر صراط مستقيم جهان را اداره ميكند ﴿ان ربي علي صراطٍ مستقيم﴾ و اينها هم كه علي صراط مستقيم حركت كردند اگر ﴿ان ربي علي صراط مستقيم﴾[12] كارهاي خداي سبحان به روش مستقيم است و همان صراط مستقيمي كه دين جهان است به صورت تكليف و وحي بر عهدة انسانها قرار گرفت اگر انسانها وظيفة خودشان را تشخيص دادند پس برابر با نظام احسن كار كردند آنوقت است كه يك جامعة باتقوا از بركات الهي برخوردار است اما در مورد يك فرد يك چنين تلازمي باشد كه اگر يك فرد صالح شد درهاي بركت و رحمت به روي او باز بشود بركتهاي مادي يك چنين تلازمي نيست البته.
سئوال:
جواب: يعني اين شخص اگر چنانچه انسان وارستهاي بود صراط مستقيم اقتضا ميكند كه امروز سئوال:
جواب: بله او كه تنهاي از اين نظام نميتواند زندگي كند امروز بالاخره باران ببارد روي مزرعة او يا نبارد.
سئوال: اين تصادم است تزاحم ميشود با مصلحتهاي ديگر
جواب: بسيار خوب ولي يك چنين وعدهاي را نه عقل ميتواند بدهد نه نقل
سئوال: جواب: بله برهان عقلي كه بين فرد با كل نظام تلازم نيست تلازم بين يك نوع است با نظام نه فرد با نظام چون فرد نميتواند با كل نظام رابطة تكويني داشته باشد آنكه رابطه است نوع است قسر در نوع محال است نه در شخص ممكن نيست نوع به مقصد نرسد اما شخص ممكن است به مقصد نرسد شخص به مقصد نرسيده در جهان كم له من نظير اما نوع به مقصد نرسد ميشود باطل و عالم, عالم باطلي نيست اين را عقل ميگويد نقل هم ميفرمايد ﴿و ما خلقنا السماء و الارض و ما بينهما باطلا﴾[13] اما امر چهارم اين است كه آيا در طرف فساد و شر بين تباهي و تبهكاري مردم و كيفر الهي رابطة ضروري برقرار است يا نه؟ اين نسبت به كيفرهاي قيامت و مؤاخذههاي معنوي در قيامت وعيدي خداي سبحان داده است فرمود هر كس معصيت كرد گرفتار سيئهاي شد ﴿جزاء سيئةٍ سيئةٌ مثلها﴾ اما اين تلازم را اثبات نميكند فرمود هر كسي چه فرد چه جامعه گرفتار عصيان وتباهي شد ما در قيامت او را عقاب خواهيم كرد يا به لسان ﴿جزاء سيهٍ سيئةٌ مثلها﴾[14] شد يا به لسانهاي ديگر كه اگر كسي كفر بورزد و تكذيب كند ﴿اولئك اصحاب الجنة﴾[15] وامثال ذلك اينها وعيد الهي است و خُلف وعيد از حكيم محال نيست كه تهديد بكند بعد نكند خلف وعده محال است اما خلف وعيد محال نيست و يؤيده آيات مغفرت, آيات مغفرتِ بيتوبه نه باتوبه نسبت به باتوبه را كه فرمود هر كه توبه كرد من ميبخشم اين كه فرمود ﴿ان الله لايغفر ان يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء﴾[16] يعني بيتوبه والا باتوبه كه شرك را هم ميآمرزد همة مشركين بودند كه توبه كردند مسلمان شدند و بخشيده شدند و الآن هم هر مشركي اگر توبه كند با توبه شركش برطرف ميشود و موحد ميشود و توبهاش مقبول خواهد بود اين كه فرمود ﴿ان الله يغفر ان يشرك به و يغفر مادون ذلك﴾ يعني بيتوبه اما ﴿لمن يشاء﴾ انسان بين خوف و رجاء به سر ميبرد هيچ كس نميتواند بگويد كه خدا وعده داد كه بيتوبه ببخشد فرمود ﴿لمن يشاء﴾ تا كه را بخواهد مصلحت را در كجا تشخيص بدهد و اين شخص مشمول دعاي خير چه كسي باشد و مانند آن لذا خلف وعيد محال نيست يك, وعدة مغفرت همگاني و عمومي هم داد دو, و آياتي هم هست كه بفرمايد من بسياري از كارهاي شما را عفو ميكنم اينها نشانة آن است كه بين فساد وجهنم رفتن تلازم ضروري نيست كه اگر يك كسي معصيت كرد بالضروره بايد برود جهنم كه اگر خدا او را جهنم نبرد طوري ميشود نه اينطور نيست اگر يك كسي مؤمن باتقوا بود يقيناً به بهشت ميرود اين حرفي درش نيست خداي سبحان وعده داد و خلف وعده نميكند اما اگر يك كسي معصيت كرد يقيناً بايد بسوزد ممكن است خدا ببخشد يك چنين برهاني نقلاً يا عقلاً بر ضرورت تلازم نيست كه اگر يك كسي معصيت كرد حتماً بايد بسوزد كه خداي سبحان وعيد فرمود و خلف وعيد از حكيم محال نيست مضافاً وعدة مغفرت و عفو عمومي داده است ممكن است خودش مصلحت بداند و كسي را مشمول عفو قرار دهد.
سئوال:
جواب: نه اين را فرمود ﴿لاملئن جهنم من الجنة و الناس اجمعين﴾[17] يعني اين كار را خواهيم كرد اين هم در حد وعيد است. سئوال:
جواب: فرمود به اينكه اگر قسم نميخوردي حالا پر ميكند اينقدر هست كه پر بشود اما زيد را حتماً بايد ببرد بهشت اينقدرآدمهائي نيستند كه بروند بهشت را پر كنند يك چنين وعدهاي نداد من بهشت را پر ميكنم ولي جهنم را فرمود من پر ميكنم اما خيليها هستند به جهنم بروند حتماً بايد زيد برود كه بدون او پر نميشود جهنم, يك چنين برهاني نيست كه اگر زيد معصيت كرد حتماً بايد برود جهنم براي اينكه خدا ميخواهد پر كند خوب با ديگران پر ميكند از اينطرف هم كه دربارة بعضي از اقوام ميفرمايد به اينكه امتهائي بودند كه فقط يك خانواده در آن مسلمان بود ﴿فما وجدنا فيها غير بيت من المسلمين﴾[18] فقط يك خانواده به اين پيامبر ايمان آورده بودند اينقدر هستند كه بروند جهنم را پر كنند با آن قسم خدا هم سازگار است و در آن قسم هم نشانة رحمت واسعة حق هست فرمود اگر آن قسم نبود «ماكانت لأحدٍ فيها مقراً و لامقاما»[19] اگر آن قسم نبود اين خودش نشانة رحمت حق است بنابراين باتوجه به آن قسم هم تلازم نيست به اينكه چون زيد معصيت كرده بالضروره بايد بسوزد نه ممكن است مشمول عفو خدا بشود.
سئوال: با عدل خدا آنوقت سازگار است؟
جواب: با عدل خدا كه سازگار است چون با عفو خدا سازگار است ديگر اگر او را عقاب بكند عدل است اگر از او بگذرد احسان است خودش به ديگران فرمود شما بالاتر از عدل به احسان دسترسي پيدا كنيد ﴿ان الله يأمر بالعدل و الإحسان﴾[20] كه بالاتر از عدل است خودش هم كه احسان دارد و عفو و رحمت دارد كه فوق عدل است اگر با عدل بخواهد با ما رفتار كند مستحق عقابيم ولي با فضل بخواهد با ما رفتار كند مشمول عفويم اينكه در ادعيه به ما آموختند كه از خدا مسئلت كنيد كه خدا با شما روي تفضل رفتار كند نه روي عدل براي آن است ديگر؛ بياني كه عيساي مسيح(سلام الله عليه) آنطوري كه در قرآن است به خداي سبحان عرض ميكند ﴿ان تعذبهم فانهم عبادك و ان تغفرلهم﴾[21] خوب تو ارحم الراحميني اگر اينها را عذاب بكني بندگان تو هستند تو روي عدل حكم كردي و اگر ببخشي روي احسان و بزرگواري و عفو و كرامت رفتار كردي. بنابراين هيچ تلازمي عقلاً و نقلاً بر اين نيست كه اگر كسي معصيت كرد بالضروره بايد بسوزد نه، ممكن است خداي سبحان عفو بكند دربارة حوادث تلخ دنيائي هم به شرح ايضاً چنين تلازمي نيست كه اگر يك كسي به طرف فساد رفت حتماً بايد گرفتار عذاب دنيائي بشود يك همچه چيزي نيست دربارة اينها هم خداي سبحان وعيد داد ممكن است خلف وعيد بشود و مضافاً بر اينكه آياتي هست كه نشانة عفو خداست حتي در اينگونه از موارد در سورة شوري آية 30 اينچنين است ميفرمايد ﴿و ما اصابكم من مصيبهٍ فبما كسبت ايديكم فيعفوا عن كثيرٍ﴾[22] اگر يك حوادث دردناكي به شما رسيد در اثراعمال سوء شما بود و از بسياري از اينها را خدا ميگذرد تازه اين چند تا هم كه رسيد در اثر بدرفتاريها خود شما بود, اين هم كه در بعضي ادعيهها است «يا من يقبل اليسير و يعفوا عن الكثير»[23] اين يعفوا عن الكثيرش مستفاد از همين آية 30 سورة شوري است كه خدا از بسياري از گناهان ميگذرد اين طور نيست كه هر گناهيكه شده فوراً خدا انسان را كيفر كند خدا انسان را فوراً عقاب كند فرمود آن مصيبتهائي كه ميبينيد در اثر سيئات خود شماست اما «ويعفوا عن كثيرٍ» بسياري از معاصي است كه خداي سبحان ميگذرد و آن فرازهاي دعاي كميل هم مؤيد اين هست چقدر سيئات بود كه تو «سَتَرْتَهُ» «كم من قبيحٍ سترته»[24] «كلّ جهلٍ عملته كتمته او اعلنته»[25] و همة اينها را تو مستور كردي و نگذاشتي روشن بشود و اثر كند بنابراين چه در روايات و ادعيه و چه در آيهٴ كريمه اين معنا را ميفرمايد كه تلازم ضروري بين معصيت و عقوبت اله نيست كه اگر كسي معصيتي كرد حتماً در دنيا گرفتار بشود اين نيست و اين را هم چون به عنوان وعده فرمود در سورة شوري و خلف وعده هم صحيح نيست يعني حتماً از خداي متعالي صادر نميشود و به عنوان بيان سنت الهي است كه فرمود «ويعفوا عن كثيرٍ» يعني روش خدا اين است انسان ميداند كه مخصوص به گذشتهها و حال نيست گذشته حال آينده اينطور است خدا از بسياري از لغزشها ميگذرد پس در طرف فساد تلازمي بين تباهي و معصيت و گناه از يك طرف و عقوبت و مصيبت از طرف ديگر نيست. سئوال:
جواب: هر نوع گناه البته ممكن است بعضي از گناهان باعث انتقام الهي بشود نظير بغي و امثال ذلك كه روايات آنها را استثنا كرده واما در طرف فضيلت هر فضيلتي و تقوائي كه باشد بين او و پاداش الهي تلازم است ولي در طرف رذيلت اينچنين نيست كه هر نوع رذيلتي باشد بين او و بين كيفر الهي تلازم باشد.
سئوال:
جواب: ندارد كه ميگيرد. البته حالا اگر امتي جامعهاي رو به تباهي رفت ممكن است خدا آن جامعه را بگيرد از بعضي از آيات هم در اين قسمت شايد تلازم استفاده بشود كه اگر ملتي به طرف فساد برود خدا ملت را ميگيرد دربارة اقوام گذشته هم ميفرمايد چون اينها به طرف فساد رفتند ما اينها را گرفتيم اما به عنوان نقل يك جريان، نه به عنوان بيان سنت اله كه هر جامعة فاسدي را ما فوراً عقاب ميكنيم.
سئوال:
جواب: اين به عنوان قضيهٴ موجبهٴ جزئيه است به عنوان قضيه مهمله هم هست. سئوال:
جواب: اين چون براي فساد از آن طرف كه اگر فاسد بودند ما عوض ميكنيم اين تلازمش بعيد است ظاهر آيه تلازم طرفيني است بنا شد به استمداد ساير آيات ببينيم كه آيا در دو طرف تلازم هست يا نه در دو طرف يك چنين تلازمي اثباتش مشكل است كه هر كسي فاسد شد خداي متعال او را بگيرد ممكن است در آخرت بگيرد در دنيا نگيرد. سئوال:
جواب: آن ﴿معيشة ضنكا﴾[26] يعني در فشار قرار ميگيرد ولو با داشتن نعمتهاي دنيائي فراوان چون خيليها هستند كه اعراض از ياد اله كرده بودند بااين حال ميگفتند ﴿أليس لي ملك مصر هذه الانهار تجري من تحتي﴾[27]
سئوال:
جواب: تمام رفاهيات داشتند هم زرمند بود هم زورمند بود هم ﴿قد أفلح اليوم من استعليٰ﴾[28] ميگفت هم ﴿أليس لي ملك مصر و هذا لانهار تجري من تحتي﴾ ميگفت هم قدرت داشت كه ميگفت ﴿لاصلبنكم في جذوع النخل﴾[29] هم زر و زور داشت كه ميگفت ﴿أليس لي ملك مصر﴾
سئوال:
جواب: خوب آنكه زنك نيست آن را خداي سبحان فرمود ﴿فغشيهم من اليم ما غشيهم﴾[30] آن نظامي بدبخت ناآگاه هم رفته, اين هم رفته اما ﴿و من اعرض عن ذكري فان له معيشة ضنكا﴾ هر كسي از ياد خداي سبحان غافل باشد گرفتار در تنگناي معيشت است يعني زندگياش سخت است اين زندگي سخت نه يعني اينكه فقير است يعني هميشه در تنگي فشار است و بدترين فشار هم فشار تكاثر است اگر انسان وضع روحي آنها را بداند كه بايد با قرص بخوابند تصديق ميكند كه آنها در گرفتاري و زنكند هرگز آرامش ندارند.
سئوال: پس كيفر خودشان را ميبينند گرچه كمبود اقتصادي ندارند.
جواب: بله كمبود اقتصادي ندارند آن هست آن رنج هست. سئوال:
جواب: اين زنك هست اما يك امر دروني و معنوي است اما در برابر ﴿لفتحنا عليهم بركاتٍ من السماء و الأرض﴾ از آن طرف ميفرمايد به اينكه ﴿ولكن كذبوا و اخذناهم﴾[31] يك چنين چيزي تلازم نيست البته آن عذاب روحي هست آن محروميت از آسايش است چون ممكن نيست قلب به غير ياد حق بيارامد اين ممكن نيست حالا اگر كسي از ياد حق اعراض كرد آرامش را از دست داد منتها نميفهمد كه در عذاب است و اين را به عنوان رفاه ميپندارد خيال ميكند كه متنعم است. دربارة گروهي ديگر هم هيمن سورة شوري اينچنين ميفرمايد: و من آياته ﴿الجوار في البحر كالأعلام ان يشأ يسكن الريح فيظللن رواكد علي ظهره إنّ في ذلك لآيات لكل صبار شكور ٭ أو يوبقهن بما كسبوا و يعف عن كثير﴾[32] از بسياري از لغزشها يا از بسياري از مردم ميگذرد و عفو ميكند پس از آن طرف تلازم نيست كه اگر يك فردي يا جامعهاي معصيت كرد خداي سبحان حتماً اينها را هلاك بكند نه ﴿يعف عن كثيرٍ﴾ اين ﴿يعف عن كثيرٍ﴾ دو جا در اين سورة مباركه ذكر شده و اما آنچه كه در سورة اسراء مطرح است تلازم بين دنيا خواهي و رسيدن به دنيا نيست بين آخرت خواهي و رسيدن به آخرت تلازم هست هر كه كار اخروي بكند پاداشش يقيني است اما هر كه كار دنيوي بكند ميرسديا نه تلازم نيست آن آيه اين است كه ﴿من كان يريد الآجلة﴾[33] كسي كه دنيا ميطلبد يك امر نقد و فوري ميخواهد اينچنين نيست كه هر كسي دنيا بخواهد ما به او بدهيم اينچنين نيست ﴿من كان يريد العاجلة عجلنا له فيها﴾ در دنيا اما با اين دو قيد يك ﴿ما نشاءُ﴾ نه ما شاء آن مقداري كه ما بخواهيم نه آن مقداري كه او ميطلبد ﴿لمن نريدُ﴾ دو هر چه را كه ما بخواهيم نه هر چه را كه خودش بخواهد پس هر كه به طرف دنيا رفت اينطور نيست كه هر كه بطرف دنيا رفت به آن برسد يا هر چه بخواهد برسد دو تا قيد زد فرمود ﴿من كان يريد الآجله عجّلنا له فيها﴾ اما ﴿ما نشاءُ﴾ آن مقداري كه ما ميخواهيم نه آن مقداري كه خودش ميخواهد ﴿لمن نريد﴾[34] نه لكل من اراده دربارة آخرت هيچ قيدي نيست براي اينكه دربارة آخرت ميفرمايد به اينكه ﴿و من اراد الآخرة و سعي لها سعيها و هو مؤمن فاولئك كان سعيهم مشكورا﴾[35] هر كه باشد. دربارة فضيلت و رسيدن به درجات آخرت سراسر قرآن كريم با اين دو ركن ما را مخاطب قرار ميدهد يكي ايمان يكي عمل صالح اگر كسي مؤمن باشد و عمل صالح نداشته باشد يا عملش صالح باشد ولي مؤمن نباشد او طرفي نميبندند بايد جانش پاك باشد حُسن فاعلي داشته باشد معتقد باشد يك, فعلش برابر ما جاء به الوحي باشد حسن فعلي داشته باشد دو, كه اگر حُسن فاعلي بود يعني جان پاك بود موحد و معتقد بود حسن فعلي داشت فعل با ما جاء به النبي مطابق بود اين دو ركن را داشت پاداشش يقيني است در برابر گناه كه فرمود هر كسي گناه بكند ممكن است معاقَب بشود فرمود گناه زمينة عقاب است خواه مسلمان گناه بكند خواه كافر گناه يك سوء فعلي است خواه با سوء فاعلي همراه باشد شخص كافر باشد خواه با سوء فاعلي همراه نباشد شخص موحد باشد لذا در طرف گناه فرمود جزاي گناه كيفر تلخ است دربارة كار خير نفرمود هر كه كار خير بكند بهشت ميرود فرمود هر كه كار خير بكند و مؤمن باشد چون غير مؤمن را بهشت راه نميدهند ممكن است فضائل دنيائي يا تخفيف عذاب و مانند آن نصيبش بشود در اين آيهٴ محل بحث سورة اسراء فرمود دنيا خواهي با دنيا يافتن تلازمي ندارد هر چه بطرف دنيا حركت بكند با دوتا قيد ممكن است به دنيا برسد ﴿عجلنا له فيها مانشاء﴾ يك قيد نه ماشاء, ﴿لمن نريد﴾ آن كساني كه ما مصلحت ميدانيم نه هر كه خودش بخواهد اين دو, و ذيلاً تهديد هم كرده فرمود اين گروه در آخرت سهمي ندارند ﴿ثم جعلنا له جهنم يصلاها مذموما مدحورا﴾[36] اين تهديد را هم نموده كسي كه فقط دنيا بخواهد اولاً بايد بداند كه شايد نرسد ولي كيفرش به عنوان تهديد هست ولي دربارة آخرت فرمود اگر كسي به طرف آخرت بخواهد حركت كند و براي آخرت سعي كند ديگر قيدي ندارد هر كه باشد در هر وضعي باشد ﴿و من اراد الآخرة و سعي لها سعيها و هو مؤمنٌ﴾ كه كار آخرت را با حُسن فاعلي انجام بدهد ﴿فاولئك كان سعيهم مشكورا﴾[37].
«الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 8.
[2] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 10.
[3] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 11.
[4] ـ سورهٴ أعراف، آيهٴ 96.
[5] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 96.
[6] ـ سورهٴ طلاق، آيهٴ 3 و 2.
[7] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 29.
[8] ـ عوالي اللئالي، ج 2، ص 108.
[9] ـ نهج البلاغة، خطبهٴ 21.
[10] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 28.
[11] ـ سورهٴ طلاق، آيهٴ 2.
[12] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 56.
[13] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 27.
[14] ـ سورهٴ شوري، آيهٴ 40.
[15] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 82.
[16] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 48.
[17] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 119.
[18] ـ سورهٴ ذاريات، آيهٴ 36.
[19] ـ الأقبال، ص 708.
[20] ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 90.
[21] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 118.
[22] ـ سورهٴ شوري، آيهٴ 30.
[23] ـ الأقبال، ص 76.
[24] ـ الاقبال، ص 709.
[25] ـ الأقبال، ص 709.
[26] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 124.
[27] ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 51.
[28] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 64.
[29] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 71.
[30] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 78.
[31] ـ سورهٴ أعراف، آيهٴ 96.
[32] ـ سورهٴ شوري، آيهٴ 33.
[33] ـ سورهٴ إسراء، آيهٴ 18.
[34] ـ سورهٴ إسراء، آيهٴ 1.8.
[35] ـ سورهٴ إسراء، آيهٴ 19.
[36] ـ سورهٴ إسراء، آيهٴ 18.
[37] ـ سورهٴ إسراء، آيهٴ 19.