پایگاه اطلاع رسانی اسراء: حضرت آیتالله العظمی جوادی آملی، مرجع عالیقدر جهان تشیع، عصر روز سه شنبه 23 اردیبهشت ماه با حضور در دار العلم امام خوئی در شهر مقدس نجف، در جمع باشکوه صدها نفر از اساتید، طلاب و فضلای حوزه علمیه، به ایراد سخنرانی پرداختند.
أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين و الأئمة الهداة المهديّين و فاطمة الزّهراء بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء إلي الله».
مقدم شما بزرگان و بزرگواران حوزه علميه کهن و گرانسنگ نجف را گرامي ميداريم!
اين حوزه بزرگ مصداق بارز ﴿أسس علی التقوی﴾[1] است لذا از شيخ طوسيها تا آيت الله العظمي خوييها مردان الهي پروراندند که ﴿فيه رجال يحبون أن يتطهروا﴾.[2]
همه اين برکات سابق و لاحق، غابر و قادم، محصول ولايت ولي مطلق، وجود مبارک امير بنان و بيان علي بن ابي طالب است.
آنچه از قرآن و عترت به ما رسيده است فيض و فوز الهي بود و هست؛ اما آنچه در محضر شما بزرگان و بزرگواران مطرح است که وظيفه همه ما در تمام حوزهها هم از اين برنامه بيرون نيست، دو چيز است: امر اول امر ايجابي است که وظيفه ما درباره علم چيست و امر دوم امر سلبي است که وظيفه ما پرهيز از چيست.
فصل اول اينکه به ما فرمودند هم تحصيل علم واجب است و هم معلوم در اختيار شماست و هم معلم قبل از تعلّم شما مأمور به تعليم است.
نظام هستي از صدر تا ساقه و از ساقه تا صدر را خدا آفريد اولاً و به همه فرمان داد که در تحت اختيار بشر باشند ثانياً. هيچ چيزي در جهان شهادت _نه در جهان غيب، هيچ چيزي در جهان شهادت_«من السماوات الي الارض و من الارض الي السماء» نيست که بشر نتواند از آن باخبر بشود و آن را تسخير کند اولاً و هيچ چيزي نيست که ابا داشته باشد و معلوم بشر نشود ثانياً. هم بشر مأمور به فراگيري است هم نظام هستي مأمور به تسخّر و تسخيرپذيري جامعه بشريت است.
گرچه هماکنون در جمع شما بزرگان و بزرگواران حوزوي سخن ميگوييم ولي محور بحث و دايره سخن شامل تمام دانشگاههاي جهان هم خواهد شد.
در فصل اول که محور بحث، جذب علم، ضرورت دانشمندي و دانشمند شدن است، بحث اين است که فرمود: «طلب العلم فريضة»[3] اولاً و بعد فرمود تعليم قبل از تعلّم شماست ثانياً.
بعد نفرمود چه کتابي بخوانيد نفرمود چه درسي بخوانيد، خدايي که جهانآفرين است فرمود از صدر آسمان تا ذيل زمين و از ذيل زمين تا صدر آسمان هر چه هست «من السماوت و الارضين» کتاب شماست و الا و لابد بايد ياد بگيريد (يک) و جهان هم الا و لابد مسخَّر شماست و معلومي است در تحت تسخير بشر (دو). هيچ کس نميتواند بگويد «من نميتوانم»! فرمود: ﴿سخر لکم ما في السموات و ما في الارض﴾.[4] تمام آنچه در آسمانها و زمين هست معلوم ماست يعني ميتوانيم فرا بگيريم. بخشی از اين، وظيفه رسمي حوزه و بخشی، وظيفه رسمي دانشگاههاست. فرمود فقه و اصول و اخلاق و تهذيب و تربيت مربوط به حوزهها و کشف ستارهها و آسمانها، کشف طبقات زمين و احکام زمين و کشف آنچه بين الارض و السماء است، به عهده دانشگاههاست. فرمود اگر بگويي من نميتوانم خلاف گفتي، اگر بگويي من مأمور نبودم خلاف گفتي. هم ساختار خلقت مأمور است و هم شماي انسان مأموريد که نظام هستي را کتابخانه بدانيد.
بر ما حوزويان لازم است که بدانيم و بفهميم قرآن من الصدر الي الذيل، چه فرمود اولاً و اهل بيت عصمت و طهارت که قرآن ناطقاند، در سيره و سنت و در بنان و بيان چه فرمودهاند من الصدر الي الذيل ثانياً. اين وظيفه ماست علماً و وظيفه ماست عملاً؛ اما دانشگاهها موظفاند طبق رهنمودهاي همين دو ثقل ثقيل يعني قرآن و عترت، درباره آسمان و آسمانيها درباره زمين و طبقات زمين درباره معادن ارضي و غير ارضي بکوشند تا جامعه انساني اسلامي از نياز به غرب و شرق مستغني بشود و دستش به سوی احدي دراز نشود و همه جوامع از جامعه اسلامي کمک بگيرند. آنگاه حوزه ميشود حوزه اسلامي انساني و دانشگاهها ميشوند دانشگاههاي انساني اسلامي و ايران و عراق و ساير کشورهاي اسلامي ميشوند مستقل، آنگاه ميگويند جوامع ديگر از ما کمک بگيرند نه ما از آنها مدد بگيريم.
آنچه به حوزهها برميگردد، تنها آيه «نفر» نيست. ذات اقدس اله فرمود: ﴿لولا نفر من کل فرقة منهم طائفة ليتفقهوا في الدين و لينذروا قومهم إذا رجعوا إليهم﴾؛[5] هذا بَضعة و بِضعة من العلوم الإلهية التي اشار إليها القرآن الکريم! ائمه(عليهم السلام) فرمودند هيچ چيزي نيست که بشر به آن نياز ديني و فقهي داشته باشد ، الا اينکه ما گفتيم و ما ميگوييم. فرمود: «شرّقا و غرّبا فلا تجدان علما صحيحا الا شیئاً خرج من عندنا اهل البيت»؛[6] فرمود مشرق برويد مغرب برويد، حرف صحيح درباره توحيد، معارف ديني، مبدأ، معاد، اخلاق و تربيت نيست مگر اينکه خاندان ما گفتهاند. حوزه موظف است که نيازي به شرق و غرب نداشته باشد؛ در جوار مقبره ولي مطلق ما و ساير ائمه(عليهم السلام)، همه اين علوم را ميتواند فرا بگيرد (يک) و عمل بکند (دو). ...
امام صادق(عليه افضل صلوات المصلين) قدم به قدم ما را تربيت کرد، فرمود موظفيد که سفر کنيد هجرت کنيد عالم بشويد (يک) و در علم به يک حد خاص بسنده نکنيد (دو) و بيش از سوادتان حرف نزنيد (سه). اين نص صريح امام صادق است فرمود: «و أن لا يجوز منطقک علمک»؛[7] بيش از سوادت کتاب ننويس، بيش از سوادت حرف نزن، بيش از سوادت فتوا نده؛ همه چيز مرزبندي شده است. فرمود به تقليد اکتفا نکنيد به تجزي اکتفا نکنيد، مجتهد مطلق بشويد تا نياز خود را برطرف کنيد و حاجت جامعه را برطرف کنيد؛ فرمود: «علينا القاء الأصول و عليکم التفريع»؛[8] ما قواعد کلي فقه قواعد کلي اصول قواعد کلي ديگر را ميگوييم و بر شما واجب است که مجتهد بشويد تا بفهميد که چه واجب است و چه واجب نيست و چه حلال است و چه حلال نيست. تقليد، مشکل جامعه را حل نميکند؛ البته کسي که استعدادي ندارد، به
همان اندازه کافي است؛ ولي اگر کسي هوشمند است و استعداد دارد، بکوشد مجتهد بشود (اولاً)، معناي اجتهاد، تشخيص دقيق اصول است (ثانياً)، معناي اجتهاد، کيفيت سرآمدي اصول نسبت به فروع است (ثالثاً) و معناي اجتهاد، کيفيت اندراج فروع تحت اصول است (رابعاً) تا نتيجه اين بشود که به صورت فتوا در بيايد. فرمود: «علينا القاء الاصول و عليکم التفريع»؛ شما بايد قدرت داشته باشيد که فرع را به اصل برگردانيد و مجتهد عصر خودتان بشويد، تا جامعه به شما مراجعه کند.
بنابراين هيچ فرعي بيپاسخ نميماند، زيرا گرچه اصول ثابت است اما فروع که موضوعات است روزانه در دگرگون شدن است؛ هم بخشهاي آسماني هم بخشهاي زميني هم آداب و سنن و رفتار و اخلاق. موضوعات که عوض ميشود، فقيه نامور بايد آن توانايي را داشته باشد که موضوع را به خوبي بشناسد حکم را به خوبي بشناسيد اندراج موضوع تحت حکم را به خوبي بشناسد سايهافکني حکم بر موضوع را به خوبي بشناسد، تا بشود مجتهد روز و کهن بشود نه کهنه.
اين گوشهاي از وظايف سنگين ما حوزويهاست؛ اما بخش دانشگاهيها را که ائمه(عليهم السلام) از قرآن استخراج کردهاند، عبارت از اين است: در هر مرکز علمي يک عده دانشجو لازم است يک عده استاد لازم است يک بخش هم مربوط به کتابها و معلومات که آن حوزه يا آن دانشگاه چه چيزي را بخوانند و از کجا شروع بکنند. فرمود اين کتاب نظام هستي براي دانشگاهيهاست؛ آسمانها چگونهاند، فيض رسيدن از آسمان به زمين چگونه است، حرکت زمين چگونه است، حرکت آسمان چگونه است، براي بهزيستي مان چگونه از جهان استفاده کنيم، فرمود تمام آنچه در آسمانها و زمين است مسخر شماست و هيچ بشري نميتواند بگويد «من نميتوانم»! فرمود: ﴿سخّر لکم ما في السموات و ما في الارض﴾ يعني کل شيئي که در آسمانها هست مسخر شماست کل شيئي که در زمينها هست مسخر شماست. هم شما ميتوانيد هم آنها معلوم بالتسخير هستند.
ما يک سلسله معلوم بالتسخير داريم يک سلسله معلوم بالقسر؛ قسر با قاف و سين يعني فشار. هيچ قسري هيچ فشاري هيچ تحميلي بر نظام هستي نيست؛ نظام هستي مسخر يعني تحت تسخير يعني رام بشريت است. هيچ ستارهاي نيست که رام نباشد، هيچ شمس و قمري نيست که رام نباشد، هيچ طبقهاي از طبقات آسمانها نيست که رام نباشد؛ منتها يک عرضه انساني ميخواهد که آسمانشکاف باشد شمسشکاف باشد قمرشکاف باشد و شمس و قمر را بشناسد. فرمود: ﴿سخر لکم ما في السموات و ما في الارض﴾ نه تنها «سيروا في السموات و الارض»! فرمود نظام هستي مسخر بشريت است و بشر کاملاً ميتواند از اسرار مادي و طبيعي دنيا باخبر بشود، البته اسرار غيبي حساب ديگري دارد.
اين فصل دامنه وسيع دارد، به همين مقدار بسنده ميکنيم اما فصل ثاني: فصل اول در جذب علم و عالم شدن بود و فصل دوم در نجات از جهل و عاقل شدن بود. اين فصل ثاني را شريعت به وسيله قرآن و عترت کاملاً معين کرده است. فرمود جامعه در سه بخش موظف است از قرآن و عترت بهره بگيرد: يک: هيچ گاه گرفتار جهل نشود، تا ميتواند جهلزدايي بکند و عالم بشود؛ دو: در بخش اخلاق، تهذيب روح و هدايت دروني، هيچ کسي نميتواند بي راهه برود يا راه کسي را ببندد. جهالت يعني جهالت! جهالت مربوط به عقل عملي است و جهل مربوط به عقل نظري است. فرمود هيچ کسي حق ندارد بگويد من نميخواهم درس بخوانم و عالم بشوم. دفع جهل واجب است در عقل نظري، دفع جهالت هم واجب است. بين جهالت و جهل فرقهاست؛ جهالت، به عمل برميگردد و جهل، به علم و نظر برميگردد. دفع جهالت واجب است تا بشود عالم عاقل، عالم عادل.
اين مربوط به افراد است؛ اما جامعه چه؟ جامعه اگر به طرف علم برود و از جهل جدا بشود، واجب است اما هنر نکرده است، جامعه اگر به طرف عقل برود و از جهالت نجات پيدا کند هنر نکرده است، جامعه الا و لابد بعد از عالم شدن و بعد از عاقل شدن، بايد تمام تلاش و کوشش را بکند که نظام اسلامي داشته باشد و از جاهليت نجات پيدا کند. «فهناک امور ثلاثه»: الجهل العلمي، الجهالة العملي، الجاهلية النظامية! اگر کشوري اگر مملکتي اگر سکانداري بعد از عبور از جهل علمي و جهالت عملي، نتواند جاهليت نظام را برطرف کند او به مقصد نرسيده است. ...
آنچه درباره امامت ائمه(عليهم افضل صلوات المصلين) آمده آن است که کار امام تنها رفع جهل علمي و رفع جهالت اخلاقي نيست، بلکه گذشته از رفع جهل علمي و رفع جهالت عملي، رفع جاهليت نظام است، لذا به ما گفتهاند: «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية»[9] نه «مات ميتة جاهل أو مات ميتة جهلا». الموت الجاهلي غير الموت الجهلي و الموت الجاهلي غير الموت الجهالة! «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية». هناک امر ثالث، عدا الجهل العلمي عدا الجهالة الاخلاقي؛ هناک جهالة سياسية اجتماعية و لذا قال: «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية». ...
اين آخرين جمله را در حوزه علميه نجف در مدرسه پربرکت آيت الله العظمي خويي (رضوان الله تعالي عليه) به عرض شما بزرگان و بزرگواران برسانم. وجود مبارک علي (صلوات الله و سلامه عليه)، صاحب اين بقعه، بعد از فتنه عمروعاصها فرمود شما برگشتيد به جاهليت. [10] نفرمود کار شما جاهلانه است، نفرمود بر اثر جهالت اين کار را ميکنيد، فرمود وقتي بيگانه بر سر شما کلاه بگذارد، شما را بفريبد و از مکتب ولاي ما دور کند، اين جاهليت است.
بنابراين ما سه وظيفه داريم؛ اولين مهم، دومي هم مهم؛ اما سومي اهم است.
«غفر الله لنا و لکم و السلام علينا و عليکم و علي آية الله العظمي الخميني و الخامنئي و الخوئي إنشاءالله»!
[1] . سوره توبه، آيه 108.
[2] . سوره توبه، آيه 108.
[3] . الکافی، ج 1، ص 30.
[4] . سوره لقمان، آيه 20؛ سوره جاثيه، آيه 13.
[5] . سوره توبه، آيه 122.
[6] . الکافی، ج 1، ص 399.
[7] . المحاسن، ج 1، ص 205.
[8] . وسائل الشیعه، ج 27، ص 62.
[9] . کمال الدين و تمام النعمه، ج 2، ص 409.
[10] . ر.ک: نهج البلاغه، خطبه 93.